باشد ، خسوف روی میدهد . و به همين خسوف جزئی هم علم دارد . مثال ديگری ذكر كنم : شخصی كه محاسبه كننده و حسابگر است ، در اينمورد علم دارد كه مثلا قطاری در ساعت دوازده از تهران به طرف مشهد باسرعت هشتاد كيلومتر در ساعت حركت میكند . [ اگر قطار در مدتی بعد بهگرمسار برسد ] ، هيچ ضرورتی ندارد كه اين شخص قطار را در آن ساعت درگرمسار ببيند . او تحت قاعده و ضابطه كلی الان علم دارد كه قطار درگرمسار ايستاده است . البته علم بشر آنقدر دقيق نيست كه هيچ تخلفینداشته باشد . ممكن است يك دقيقه ، دو دقيقه يا ده دقيقه تخلف داشتهباشد . اما اگر فرض كنيم كه ما آنقدر به علل احاطه داشته باشيم كه جميععللی كه كند كننده است و تند كننده است را بشناسيم ، از قبيل حركت بادو عوامل ديگر . اگر ما به همه اينها علم داشته باشيم ، نه تنها يك ثانيهتخلف ندارد ، بلكه يك ميليونيم ثانيه هم تخلف ندارد . آن كسی كه تویقطار است علم به جزئی دارد به نحو جزئی ، و آن كس كه روی قاعده و ضابطهكلی و از روی محاسبه اين را كشف میكند ، علم به جزئی دارد از طريق كلی . علم حقتعالی به جزئيات به نحو كلی است سخن بوعلی اين است كه علم حق تعالی به همه اشياء حتی به جزئيات بهنحو كلی است . " « لا يعزب عن علمه مثقال ذره فی السموات و الارض »"شيخ هم به همين جور آيات تكيه میكند ، و میگويد كه معنای چنين آياتی ايننيست كه علم خداوند به اشياء به نحو جزئی و زمانی است . علم جزئی وزمانی كه مانند خود آن معلوم متغير است ، اين لايق به ذات پروردگارنيست . اين از نقص موجود عالم پيدا میشود . ولی موجود عالم كامل كه ازروی علم به علت علم به معلول پيدا میكند و قهرا به وجه كلی است ، اوعلم به تمام دقايق و ذرات دارد ، ولی همه را به نحو كلی علم دارد . چوناين مسأله جای لغزش داشته و ممكن بوده كه مورد توهم واقع |