عبارت " أن ذاته وحدانی صرف محض حق " را میتوانيم به صورت "صرف محض حق " يا " صرف محض الحق " هم بخوانيم كه در هر سه صورتدرست است . يعنی وجود آن واجب وجود وحدانی صرف محض حق است ، حق براو اطلاق میشود . و نيز ممكن است به اين صورت بخوانيم : " وأنه ذاتهوحدانی صرف محض ، حق " يعنی اين سخن كه میگوئيم او وحدانی صرف محضاست حرف درست و حقی است و ايرادی بر او نيست ، [ در اين صورت " حق" خبر أن است ] . سلوب و اضافات در واجبالوجود خيال نكنيد كه چون واجبالوجود احدی الذات و وحدانی الذات است ، پسبا هيچ شيئی اضافه هم پيدا نمیكند و هيچ شيئی هم از او سلب نمیشود . حالآنكه لااقل وجود ممكنات از او سلب میشود و میگوئيم الواجب الوجود ليسبهذا ، يعنی وجود اين شیء از او سلب میشود . باز ممكن است گفته شود كه ما از واجبالوجود خيلی چيزها را سلبمیكنيم و همين سلبهای مختلف بايد از كثرتی در واجب باشد . وقتی میگوئيمليس بهذا ، ليس بهذا ، ليس بهذا و . . . به اين معنا است كه همه اينسلوب بر او صدق میكند ، پس بايد كثرتی در ذاتش باشد . جواب اين است كه مگر در غير واجبالوجود صرف سلب موجب كثرتی است؟ به انسان میگوئيم ليس بفرس ، ليس بحمار ، ليس بهذا ، ليس بهذا .آيا اين موجب كثرتی است ؟ از هر وجودی تمام وجودات ديگر سلب میشود .( از همين كتاب كه ما اينجا داريم غيرمتناهی اشيائی كه در عالم داريمسلب میشود ، اين اطاق ، اين پتو ، آن كتاب همه از او سلب میشود . آيااين سلبها اقتضا میكند كه در اين كتاب غيرمتناهی چيزهائی وجود داشتهباشد كه آن غيرمتناهی چيزها موجب اين سلبها است ؟ سلب كه كثرتی را دراشياء اقتضا نمیكند . بنابراين سلب اشياء ديگر از واجبالوجود به هيچوجه مستلزم كثرتی نيست . |