كه در تعبيرات دينی و اسلامی آمده است بهتر منطبق است . مثلا درتعبيرات اسلامی سخن از لوح محفوظ و كتب سماويه است . و كسی شك نداردكه مقصود از لوح محفوظ يك جسم مادی نيست . و اگر گفتهاند كه در آن لوحثبت است و به صورت يك كتاب آن را معرفی كردهاند ، شك نداريم كه بهشكل اين كتابهای معمولی نيست . بلكه يك حقيقتی است كه اين صور در آنحقيقت ، به نحو خاصی كه در يك حقيقت شاعر بالذات میتواند وجود داشتهباشد ، در آنجا وجود دارد . يعنی آن حقيقت به صورت يك عقل يا نفسوجود دارد . شيخ میگويد كه اعتقاد ما اين است كه لوح محفوظ و [ كتب سماويه ]ملائكهای هستند كه خود يك موجود شاعر بالذات هستند . البته خود شيخ چنينحرفی نمیزند ، [ و اين نظريه را به عنوان يك احتمال ذكر كرده ] . لابدكسان ديگری بودهاند . كه چنين احتمالی را گفته و اين نظر را داشتهاند كهمناط علم حق تعالی به اشياء اين است كه صور اشياء در يك ذاتی مرتسماست . سؤال : وقتی كه منفصل از او هستند ، چگونه به ذات باريتعالی ربط پيدامیكنند ؟ استاد : اين معنايش منفصل هم نيست . حالا عرض میكنم . ببينيد : معلولهيچ وقت از علت خودش منفصل نيست . نسبت معلول به علت از نسبت قواینفس به خود نفس نزديكتر است كه دورتر نيست . همانطور كه اگر در قوهایاز قوای نفس صورتی مرتسم شود مناط آگاهی نفس به آن صورت میباشد ، بهطريق أولی در آنجا هم همين جور است . يعنی انفصال نيست . البته سخن شيخدر اينجا در اين حد درست نيست كه ما مناط علم را فقط چنين چيزی بدانيم. ولی اين ايراد هم به هر حال وارد نيست . يعنی اگر ما فرض كنيم كهصادر اول آن حقيقت يا عقل يا نفسی است كه در آن صور همه اشياء مرتسماست ، معنايش اين نيست كه پس مناط علم حق تعالی به اين صور محل اشكالاست . يعنی در آن صورت لازم میآيد كه آن صور مرتسمه معقول آن ذاتی باشندكه آن صور در او مرتسم |