سبب معقول واقع نشدن شیء ، [ يا تعقل نكردن شیء ] ماده و علائق مادی است. صرف وجود شیء مانع معقوليت نيست . سؤال : يعنی وجودش بايد وجود عقلی باشد . استاد : نه ، ماده و علائق ماده مانعند ، هر جا كه ماده و علائق مادهنباشد تعقل هست . اما وجودی كه ماده نيست و از نوع صورت است و وجود عقلی است ، [معقول واقع میشود ] . وجود عقلی آن وجودی است كه هرگاه در چيزی تقررپيدا كند ، آن چيز عاقل او میشود . از همين تعبير معلوم میشود كه "لايعقل " را با ضمه بايد خواند . پس وجود عقلی آن وجودی است كه در هرجا تحقق پيدا كند ، و در هر چيزی تقرر يابد ، خواه ناخواه آن چيز عاقل اوخواهد بود . در فصل بعد شيخ به اين مسأله خواهد پرداخت كه آيا اگر وجود عقلی درچيزی بود و آن چيز عاقل او شد ، لازمهاش كثرت است ؟ يعنی آيا چنين استكه وجود عقلی چيزی باشد ، و آن چيزی كه اين وجود عقلی در او تحقق پيداكرده چيز ديگر باشد ؟ يا نه ، اين معنا هميشه اعم است . يعنی میشود كهآن وجود عقلی ، وجود عقلی شیء برای خود شیء باشد و يا وجود عقلی شیء برایغير آن شیء باشد . اين را شيخ بعدا خيلی بحث میكند . والذی يحتمل نيله هو عقل بالقوه ، والذی ناله بعد القوه هوعقل بالفعلعلی سبيل الاستكمال ، والذی هوله ذاته هو عقل بذاته . و كذلك هو معقولمحض ، لان المانع للشیء أن يكون معقولا هو أن يكون فیالماده و علائقها ، وهوالمانع عن أن يكون عقلا . و آن چيزی كه امكان نائل شدن به آن وجود عقلی را دارد ، [ عقل بالقوهاست ، ] كه اگر وجود عقلی در او پيدا شود ، او عاقل خواهد بود . يعنیيك وقت هست كه امری امكان نيل به وجود عقلی را دارد ، و بالفعل بداننائل نيست و آن وجود عقلی در او وجود ندارد ، بلكه بالقوه وجود او رادارد . اين را اصطلاحا " عقل |