اتحاد عاقل و معقول و معانی مختلف آن در فلسفههای قديم و امروز اين اصطلاح اتحاد عاقل و معقول ، از اصطلاحاتی است كه هم در فلسفه قديماست و هم در فلسفه جديد . البته من تعبير فرنگی آن را نمیدانم كه آياتعبير فرنگی آن به همين صورت است يا نه ، شايد همينجور باشد . در اينترجمههای فارسی كه میبينيم همينجور است . آنچه كه امروز ، در فلسفههای جديد ، اسمش را اتحاد عاقل و معقولمیگذارند ، غير از آن چيزی است كه در قديم آن را اتحاد عاقل و معقولگفتهاند . امروزه ، اگر معقول انسان وجود عينی داشته باشد ، میگوينداتحاد عاقل و معقول نيست . يعنی اگر وجود معقول خارج از وجود انسان باشد، میگويند اتحاد نيست . مثلا اگر كسی قائل شد كه آنچه را من در عالم ذهنخودم تصور و تعقل میكنم ، همه در خارج وجود دارند و حقايق خارجی هستند ،میگويند پس اين قائل به اتحاد عاقل و معقول نيست . ولی اگر قائل شد بهاين كه در معرفت و شناخت ، عناصر اصلی و اوليه شناخت را معانيی تشكيلمیدهد كه فقط مال ذهن است و مابأزائی در خارج ندارد ، میگويند اين قائلبه نوعی اتحاد عاقل و معقول است . يعنی میخواهند بگويند كه معقول ذهنخود ذهن است . مقصود اينها اين است كه آن امری را كه ذهن به عنوان يكامر معقول و معروف تصور میكند ، مثل زمان و مكان در فلسفه كانت ، اينمعقول و معروف ، چيزی جز خود ذهن نيست ، همان خود ذهن است ، پس معقولذهن خود ذهن است . و به همين جهت است كه میگويند كانت قائل به اتحادعاقل و معقول است . اين يك اصطلاحی است كه امروزيها دارند ، ولامشاحةفیالاصطلاح . كسی بخواهد چنين اصطلاحی را داشته باشد ، اشكال ندارد ، ولیاين با اتحاد عاقل و معقول كه قدمای ما میگفتند اشتباه نشود . قدمای ما بحثشان در اين جهت مفروغ عنه بود كه اين معانی را كه ما درذهن تعقل میكنيم ، مصداق عينی دارند ، حتی زمان و مكان و امثال آن . درعين |