الحقيقة آنچه كه مقارن میشود عوارض است . درباب عوارض تعبير ماهيتنمیكنند . اين خودش يك قرينه است . پس امكان ندارد كه حقيقت وجوبوجود بعد از وجوب اختلاف داشته باشد ، يعنی افرادی كه وجوب وجود حقيقتآنها است ، اين وجوب جزء حقيقت باشد و غير از اين جزء ديگر هم داشتهباشد ، ممكن نيست . بيان ديگر : وأيضا ، لايخلو اما أن يكون مايختلف به آحاد واجبالوجود بعدالاتفاق فیوجوبالوجود أشياء موجوده لكل واحد منالمتفقين فيه بها يخالفه صاحبه ، أوغير موجوده لشیء منها ، أو موجوده لبعضها و ليس فیالبعضالاخر الاعدمها .[ يا اين است كه در اشياء موجود در هر يك بار هم اختلاف دارند ] ، كهاين قهرا همان فصل میشود ، همان كه به جای فصل است . يعنی ما بهالامتيازيا در همه آنها امر وجودی است ، يا در همه آنها امر عدمی است ، يا دريكی وجودی است و در يكی عدمی است ، يعنی در واقع هيچ چيز نيست . شيخاول شق وسط را ذكر كرده است كه همان " غير موجوده لشیء منها " باشد :فان كانت غير موجوده و ليس هناك شیء يقع به الاختلاف بعدالاتفاق ، فلااختلاف بينهما فیالحقائق ، فهی متفقه الحقائق ، وقد قلنا انها تختلفحقائقها بعد ما اشتركت فيه ، وان كانت غير موجوده فی بعضها وموجوده فیبعضها ، مثلا أن يكون أحدهما انفصل عنالاخر بأن له حقيقة وجوب الوجود ، وشيئا هوالشرط فیالانفصال ، وللاخر حقيقة وجوب الوجود مع عدمالشرط الذیلذلك ، و انما فارقه لاجل هذاالعدم فقط ، وليس هناك شیء الاالعدم ينفصلبه عن الاخر ، فيكون من شأن وجوبالوجود بالحقيقة التی له أن تثبت قائمةمع عدم شرط يلحق به ، والعدم ( 1 ) لامعنی له محصلا فیالاشياء ، والا لكان فیشیء پاورقی : 1 - در بعضی نسخهها " فالعدم " است ، و در بعضی نسخهها " والعدم ". كه " والعدم " از " فالعدم " > |