" كون شیء من شیء " با آن اسم صادق نيست ، اگر چه حقيقت موجود باشد .پس ممكن است كه در لفظ صادق نباشد اما در معنا صادق است . فاذا أخذنا القول الذی يكون لذلك الاسم لوكان موضوعا أمكننا حينئذ أنتقول فی كل شیء : انه يكون من العنصرله ، مثلا أمكننا أن نقول : ان النفسالعالمة ( 1 ) تكون من نفس جاهلة مستعده للعلم ، الا أن نمنع استعمال لفظيكون فيما خلا التكون الذی فی الجوهر ، فلا يجوز أن نقول فیالنفس العالمة: انها كانت من نفس مستعده للعلم ، ولكن يجوز لامحالة فی الجواهر ، وكلامنا فيها . علی أنه فيما أحسب لايختلف هذا الحكم فیالجواهر مع ذواتها ،وفیالجواهر مع أحوالها . حالا وقتی كه لفظ " كون شیء من شیء " به آن عبارت صادق نباشد ، يعنیلفظ خاصی برای شیء از آن جهت كه مستعد است نداشته باشيم ، میتوانيمهمان لفظی را كه در هر دو حال صادق است با دو قيد مختلف بياوريم تاعبارت صدق كند . مثلا گفتيم كه " كان الرجل من الانسان " غلط است .زيرا انسان كه اسم برای اين ذات است مقيد به اين نيست كه فقط مستعدرجوليت باشد و رجل نباشد . اما میتوانيم بگوئيم " كان الانسان البالغ منالانسان الصغير " ، خود همان انسان را در دو حالت میآوريم و در اينصورت " كون شیء من شیء " صادق است ولی با يك قيد برای متكون منه ( ويك قيد برای كائن ) . يا مثلا میگوئيم " يكون من نفس جاهلة نفس عالمة" . ما متناسب اين تعبير لفظی جداگانه نداريم ، ولی میتوانيم آن را بهاين صورت بياوريم. اين ديگر بحثهای لفظی است كه عرض كردم سودی ندارد.اينجا ممكن است يك اشكال ديگر پيش آيد كه اين تعبير از نظر ادبی غلطاست . در عبارت " تكون نفس عالمة من نفس جاهلة " كلمه تكون آوردهشده ، در پاورقی : 1 - در نسخه ديگر " عاقلة " آمده ، ولی " عالمة " بهتر است . |