تكامل در جائی است كه يك فقدانی باشد ، و امكان رسيدن به وجدان باشد .درجائی كه فقدان نباشد ، يا اگر فقدان هست ، فقدان چيزی كه امكان وصولاو هست ، نباشد ، تكامل معنی ندارد . موجود فوق تمام موجود فوق تمام عبارت است از موجودی كه تمام آنچه برای او به امكانعام ممكن است ، و هر چه كه برای او ممتنع نيست ، برايش حاصل است . وبعلاوه وجودهای ديگر از وجود او فائضند . موجود ناقص ، موجودی بود كه فاقد كمال است و در رسيدن به كمال نيازبه علل بيرونی دارد . موجود تام آن است كه در كمال خود نيازمند به علتیاز درون يا بيرون نيست ، به اين معنا كه تمام كمال خود را از ابتدا دارد. نيازمنديش به اين معنا است كه نياز اصل وجودش با نياز در كمالوجودش ، هر دو يكی است . فوق تمام آن است كه نه تنها در وجود و در كمالات وجود به علتی بيرونیيا درونی نيازمند نيست و از همه بینياز است ، بلكه علاوه بر آن كمالاتديگر و همه وجودهای ديگر از وجود او فائض است . و اين مختص بهواجبالوجود است . اين است كه میگوئيم : واجبالوجود تام بل فوقالتمام.واجبالوجود خير محض است بحث ديگر اين است كه : أن واجبالوجود خير محض . واجبالوجود خيرمحض است .معنای خير و شر ما بايد ببينيم كه اصلا كلمه خير و كلمه شر كه نقطه مقابل يكديگر قرارمیگيرند چيست ؟ اين مفهومها را تحليل بكنيم كه چيست ؟ مفهوم خير |