پس اگر مطلب در اين مقدار شكافته شود میبينيم كه حتی مكتبهای غيرالهیهم منكر واجبالوجود نيستند . آنها نيز اين را انكار نمیكنند كه اصلی درعالم هست كه بر آن اصل نيستی محال است . بعد از اين است كه بايد رویآن اصل بحث كنند - و بحث هم میكنند - كه آن اصلی كه نيستی بر او محالاست ، چگونه اصلی میتواند باشد ، هستی او چگونه است كه نيستی بر اومحال است ، و تفاوتش با هستیهای ديگری كه نيستی بر آنها محال نيست وتغيير و انحلال آنها و تركيب آنها محال نيست ، چه میباشد ؟ بخش دوم درباره صفات واجبالوجود است . و عرض كرديم كه مسأله صفاتتقريبا از يك نظر مشكلتر است از مسأله اثبات ذات واجبالوجود . بههمين جهت ممكن است كسی بگويد كه ذات واجبالوجود را همه قبول دارند ،يا به صفت وحدت يا به صفت كثرت ، اما آنچه مكتب الهی را از مكتبغيرالهی متمايز میكند صفات واجبالوجود است . در مكتب الهی فرض چنيناست كه آن واجبالوجود ، عليم و قدير و حی و مدرك است ، وليس كمثلهشیء ، يا به تعبير حكما ، حقيقته لاماهية له ، وجود محض ، وجود صرف ، واز اين قبيل صفات . يعنی مجموع صفاتی بر او حمل میشود و يا صفاتی از اونفی میگردد و میگوئيم ليس بكذا ، ليس بكذا . . . خيلی از همان صفاتثبوتی هم باز برمیگردد و در حالت نقيض از واجب سلب میشود . يعنی وقتیمیگوئيم خدا عالم است ، میتوانيم آن را نقيض كنيم و بگوئيم ليس بجاهل، يا اگر میگوئيم قادر است ، يعنی ليس به عاجز ، اگر میگوئيم حی است ،يعنی ليس بمية ، اگر میگوئيم مجرد است ، يعنی ليس بجسم ، و اگرمیگوئيم واحد است ، يعنی ليس بكثير وليس بمتعدد . پس اين بخش دومبخش صفات است . بخش سوم بخش افعال است . افعال واجبالوجود يعنی عالم از آن جهت كهبه واجب الوجود منتسب است. اين بحث در واقع درباره رابطه عالم استبا واجب الوجود ، زيرا تمام ما سوی الله فعل واجبالوجود است . وقتی كهدرباره فعل واجب |