مثال زده است ، حال آنكه ما بسياری از موارد را داريم كه شیء مستكملمیشود و حالتش هم حالت استكمال است ولی كمالش به صورت دفعی پيدامیشود . مثل اينكه جاهل مستكمل میشود به علم ، يصير عالما . علم يك امرینيست كه تدريجی حاصل شود ، مثل نمو نيست كه آنا فانا بر سبيل حركتپيدا شود ، علم بر سبيل حركت نيست ، علم صورت حاصلی است ، وقتی انسانفكر میكند و مقدماتی را ترتيب میدهد و مسألهای را حل میكند آنا میبيندكه مطلب برايش كشف میشود ، نه اينكه اين كشف شدن مثل حركتی باشد كهتدريجا و آنا فانا بخواهد . حاصل شود . اين قسم را ارسطو نگفته بود و اينايرادی بر او است . ايرادهای ديگری هم بود كه بيان كرديم و چون حالا در مقام جواب هستيم هروقت كه به آن جوابها رسيديم خود آن ايرادها را هم میگوئيم . جواب شيخ به ايرادهای وارده بر بيان ارسطو شيخ میخواهد حرف ارسطو را جوری توجيه كند كه آن ايرادها وارد نباشد .میگويد كه سخن ارسطو در مقاله الالف الصغری درباره مبادی جوهر است ،همانطور كه خودش هم عنوان كرده است . آنطور كه گفتهاند اصلا عنوان اينمقاله الالف الصغری مبادی جوهر است ، يعنی اموری كه از آنها جوهر بوجودمیآيد . علل چهارگانه به عنوان مبادی و علل جوهر از آنها ياد شده است .شيخ میگويد كه در عين حال مطلب دو گونه است : يك وقت هست كه سخنارسطو در مبادی جوهر بماهو جوهر است . و يك وقت هست كه در مبادی جوهربماهو معروض برای يك عده اموری است ، يعنی جوهر از آن جهت كه مركباست از جوهری و يك سلسله اعراض . ببينيد : اين جسم ابيض است ، اينجسم ابيض از آن جهت كه جسم است جوهر است . بياض اين جسم را ما عرضآن جسم میگوئيم . جسم ابيض ، يعنی جسم باقيد بياض ، مركبی از جوهر وعرض است ، جسم ابيض يعنی جوهر بعلاوه عرض بياض . پس مجموع و مركبشانمنظور است . وقتی كه شما در |