راجع به امور جزئی متغير و متبدل شود . البته راجع به امور كلی چنيننيست . راجع به امور كلی ، مثل آتش گرم است ، علم امروز من و فردای منو پس فردای من همه يك جور است . پنج ضربدر پنج میشود بيست و پنج ، درگرو زمان نيست كه فقط در فلان زمان بيست پنج میشود ، به طور مطلق بيستو پنج میشود ، و لهذا علم من در اين مورد تغيير نمیكند . ولی علم بهجزئيات و زمانيات خواه ناخواه به تبع زمانيات بايد تغيير كند . اين را[ در واجبالوجود ] چگونه میشود حل كرد ؟ بيان بوعلی در پاسخ به اين اشكال بوعلی در اينجا سخنی گفته است كه اين سخن سوء تعبير شده است . سوءتعبيرش اين است كه گفتهاند كه بوعلی گفته است واجب تعالی علم بهكليات دارد و علم به جزئيات ندارد . و چنين اشتباهی خيلی عجيب است ،چون برخلاف صريح حرف بوعلی است . بوعلی معتقد است كه علم حقتعالی بهاشياء حتی به جزئيات به نحو كلی است ، نه به نحو جزئی .علم به جزئی به نحو كلی بوعلی میگويد كه علم به جزئيات دوگونه است : يكی علم به جزئيات بهنحو جزئی ، و ديگری علم به جزئيات به نحو كلی . علم به جزئيات به نحوجزئی مثل همين مثالهائی كه گفتيم ، كه اغلب در مورد علمهای انفعالی است. ولی علمی كه از روی مبادی علت و معلول پيدا شود ، علم به جزئيات استبه نحو كلی . البته اين كلی منحصر در فرد است . مثلا چطور ؟ خود بوعلی به خسوف و كسوفها مثال میزند . میگويد علم منجم به اينكهخسوف در چه ساعت صورت میگيرد و در چه دقيقهای ، علم به نحو كلی است .يعنی آن علم از روی قاعده و ضابطه كلی است ، كه هرگاه زمين ميان ماه وخورشيد فاصله شود ، و مثلا از فلان جا اينقدر دور باشد و از جای ديگر آنقدردور |