ده گردو داشته باشيم و نسبت جفت بودن را به گردوها بدهيم و بگوئيم اينگردوها جفت هستند ، نه طاق ، [ اين جفت بودن عارض گردوها است ] .لازمه ذات گردو از آن جهت كه گردو است ، اين نيست كه جفت باشد . گردومیتواند كه طاق باشد و میتواند جفت باشد . ولی اين گردوها در اينجا بهعلل خاصی جفت هستند . چرا ؟ چون در اينجا ده تا گردو است ؟ چرا ده تااست ؟ اين هم خودش يك علتی دارد . پس جفت بودن برای گردو امری عارضیاست و معلل به علل خارجی میباشد . ولی جفت بودن برای خود عدد ده ذاتیآن عدد میباشد ، اين ديگر علت خارجی ندارد . آنها میگويند موجوديت برایحق تعالی نظير جفت بودن است برای عدد ده . ولی موجوديت برای غير اونظير جفت بودن برای گردو است . اين حرفی است كه آنها میزنند ، اينحرف را البته ما قبول نداريم ، به جهت آن بيانی كه درباب انتزاعموجوديت میگويند . و آن اين است كه موجوديت از هيچ چيزی غير از وجودانتزاع نمیشود . هر ماهيتی را كه ما بخواهيم در نظر بگيريم ، محال استكه ماهيت به نحوی باشد كه موجوديت از حاق ذاتش انتزاع شود . جز ازوجود و حقيقت وجود از چيز ديگری انتزاع نمیشود . پس اين نزاع ، يك نزاع مبنائی است كه ما اين حرف را قبول نداريم .ولی اگر ما از اين [ نزاع مبنائی ] صرفنظر كنيم ، جا دارد كه آن بحث رامطرح كنند و آن استدلال را بياورند . سؤال : پس اگر از اين صرفنظر نكنيم ، اين استدلال اينجا درست نيست ،چون لازمه آن استدلال كه در آن جلسه گفته شد ، واجبالوجود بود . استاد : نه ، اين به طريق اولی درست است ، يعنی اين دو تا برهانهماهنگ يكديگرند نه بر ضد يكديگر . شما اينجور میگوئيد كه اولا ذاتواجبالوجود نمیتواند ماهيت باشد ، ثانيا به فرض اينكه ماهيت باشد ،آنوقت رابطهاش با تشخص چه میشود ؟ اينها كه بر ضد يكديگر نيست ، آنحرف كه با اين هماهنگ است ، نه ضد آن . |