فالاول لاماهية له ، وذوات الماهيات يفيض عليهاالوجود منه ، فهو مجردالوجود بشرط سلب العدم وسائرالاوصاف عنه ، ثم سائرالاشياء التی لهاماهيات فانها ممكنه توجدبه . پس ثابت شد كه ذات واجبالوجود ماهيت ندارد . و اموری كه صاحبماهيت هستند وجود از ناحيه او بر آنها افاضه میشود . شيخ با عبارت "فهو مجردالوجود . . " معنی وجود مطلق را بيان میكند . ( 1 ) پاورقی : 1 - سؤال : اين بحث را بر مبنای اصالت وجود هم بفرمائيد . استاد : بله ، انشاءالله عرض میكنم . سؤال : آيا در مقابل وجود و عدم و بين اين دو شق امر ديگری هست كهماهيت باشد ؟ استاد : در واقع و نفسالامرنه . در واقع و نفسالامر عدم هم در مقابلوجود نيست ، يعنی عدم هم انتزاع ذهن است ، عدم واقعيتی نيست ، واقعيتمساوی با وجود است . سؤال : پس همانطور كه الان میگويند كه ماهيت در مقابل وجود است ، بههر حال چيزی بين وجود و عدم نيست . استاد : نه ، در واقع چيزی نيست ، آنچه واقعيت دارد وجود است . ولیوجود به دو نحو ممكن است : يك وقت به نحوی است كه ماهيت از آنانتزاع نمیشود . وجودی است كه در مورد آن وجود نمیشود گفت اين شیء استيا آن شیء است يا شیء ديگر است . هر شيئی را كه شما در مرتبه ذات اودر نظر بگيريد ، [ آن نيست ] و يك وقت وجود محدود است . در اين صورت میشود گفت اين شیء است ،نه آن شیء . همينقدر كه گفتيم اين شیء است و نه آن شیء ، ماهيتی از آنانتزاع میشود . خلاصه مطلب : يك وقت هست كه ما اصالت وجودی نيستيم . میگوئيم وجوداصلا حقيقت ندارد ، هر چه هست همان اشيائی است كه میگوئيم آن اشياءموجودند . موجودات حقيقت دارند ولی خود وجود چيزی نيست . درخت حقيقتدارد ولی هستی درخت يك مفهوم انتزاعی است . اين بحثی > |