حكما ] . در مورد نظر معتزله ، اكنون كه آثار بيشتری از آنها منتشر شدهمعلوم میشود كه حرف معتزله تقريبا به نظريه سوم برمیگردد . ولی آنچه كهدر كتابهای ما درباره معتزله هست و نقل میكنند همان نظريه دوم است . منحالا صد درصد نمیگويم عقيده معتزله كدام يك از اينها است . وحدت ذات و صفات در نهجالبلاغه جملهای در نهجالبلاغه هست كه اگر ما باشيم و همان جمله و به قبل و بعدآن جمله گاه نكنيم همان نظريه منسوب به معتزله از آن جمله فهميده میشود، يعنی نفی صفات . در اولين خطبه نهجالبلاغه چنين میخوانيم : " « الحمد لله الذی لا يبلغ مدحته القائلون ، و لا يحصی نعماءه العادون، و لا يؤدی حقه المجتهدون ، الذی لا يدركه بعدالهمم ، و لا يناله غوصالفطن ، الذی ليس لصفته حد محدود و لا نعت موجود » . . . " آنگاه در چند جمله بعد میفرمايد : « أول الدين معرفته ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق بهتوحيده ، و كمال توحيده الاخلاص له ، و كمال الاخص نفی الصفات عنه ،لشهاده كل صفة أنها غير الموصوف ، و شهاده كل موصوف أنه غير الصفة ،فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه ، و من قرنه فقد ثناه ، و من ثناه فقدجزاه ، و من جزاه فقد جهله ، و من جهله فقد أشار اليه ، و من أشار اليهفقد حده ، و من حده فقد عده » . . . آنجا كه میفرمايد : " « و كمال الاخلاص نفی الصفات عنه ، لشهاده كلصفة أنها غير الموصوف » " بنظر میرسد كه نظر معتزله را تأييد میكند وبايد قائل به نفی صفات بشويم . ولی در چند جمله قبل اگر توجه كنيممیفهميم كه مقصود حضرت علی عليهالسلام اين نيست . برای اينكه آنجامیفرمايد : " « الذی ليس لصفته حد محدود » " آن كسی كه صفتش حد معينندارد . يعنی صفت محدود را نفی میكند |