داشتن ، به اين معنا است كه بشود او را تحديد كرد و برايش حد معين نمود. تعيين حد هم به معنای اين است كه داخل در يك مقوله از مقولات باشد ،كه وجود عارض او شده است . ولی همين كلمه ماهيت گاهی به معنای " مابه الشیء هوهو " بكار بردهمیشود . در اين صورت " ما " به معنی " ما " ی استفهامی نيست ، بلكه" ما " ی موصوله است ، كه عبارت چنين میشود : التی به الشیء هوهو ،يعنی آن چيزی كه مناط هويت شیء است ، مناط تحقق شیء است . اگر ماهيترا به اين معنا بگيريم ، آن وقت نمیگوئيم كه " واجبالوجود لاماهية له" ، بلكه میگوئيم " له ماهية " ولی " ماهيته هی عين وجوده ، هی عينتحققه " . پس اگر در بعضی تعبيرات بگوئيم " واجبالوجود لاماهية له "، ماهيت به معنای الذی يقال فی جواب ماهو را از واجب نفی میكنيم ، واگر در بعضی تعبيرات بگوئيم " له ماهية و ماهيته وجوده " ، ماهيت بهمعنی ما به الشیء هو هو را برای واجب اثبات میكنيم . حكما هر دو تعبيررا میآورند و در كلمات آنها هست ، بايد برای ما روشن باشد . ادامه نظرات مختلف در وجود مطلق بحث در اين است كه آيا واجبالوجود مانند همه اشياء ديگر ذاتی دارد ووجودی ؟ همانطور كه اشياء ديگر ذاتی دارند و وجودی كه میگوئيم ذاتشانهست ، همانطور كه میتوانيم فرض كنيم كه ذاتشان نيست . مثلا ذات انسانكه الان هست چيزی است كه میتوانيم فرض نبودن هم برايش كنيم . بنابراينوقتی ماهيتی را نفی میكنيم ، همان چيستی را نفی میكنيم . در تعبيراتديگری به عنوان ذات آمده كه در مقابل وجود بكار میبرند ، لاذات له غيروجوده ، گاهی نيز در همان مورد ذات میگويند ذاته عين وجوده ، ذاتش عينهستی است . گفتيم كه همين مسأله چه در تعبيرات قدما و چه در تعبيراتامروز به صورت ديگری هم بيان میشود كه همان وجود مطلق است . آيا حقتعالی وجود مطلق است ؟ و آيا وجود |