كميت يا كيفيت گرفتهاند دارای چيستی هستند و چيستی كميت با چيستیكيفيت متفاوت است . به هر حال درباره اين كميتها و كيفيتها حكم میشودكه اينها هستند يا نيستند ، آيا كميت هست يا نيست ؟ آيا كم متصل كهنوعی از كميت است هست يا نيست ؟ آيا عدد كه كم منفصل است در خارجوجود دارد يا ندارد ؟ آيا مقدار در خارج وجود دارد يا ندارد ؟ پس مسألههستی و نيستی يك چيز است كه ما در اشياء تشخيص میدهيم و مسأله چيستیكه ملاك نوعيت آنها است و اشياء يك نوع را از نوع ديگر جدا میسازد ،چيز ديگری است . ما به اين چيستی ماهيت میگوئيم . درباره هر شیء ديگر غير از واجبالوجود و درباره هر ممكنالوجود تشخيصچيستی و هستی به عنوان دو حيثيت در او بلامانع و بلااشكال است . ولی آياواجبالوجود هم از اين جهت مانند ساير اشياء است ؟ آيا او هم در ذاتخود چيزی است ؟ نوعی از انواع است ؟ ماهيتی از ماهيات است ؟ و آيامانند ماهيات ديگر كه هستی به آنها ملحق شده است او هم دارای هستی استو هستی به او ملحق شده است ؟ يا اينكه در ذات واجبالوجود چنين چيزی فرض نمیشود . در همه اشياءديگر غير از ذات واجبالوجود اين فرض معقول است ، ولی چنين فرضی درذات واجبالوجو د معقول نيست . فرض ديگری آنجا معقول است ، كه ببينيماز آن فرض چگونه بايد تعبير كنيم . گاهی اين فرض معقول را با اين عنوان بيان میكنند كه " أن واجبالوجودلاماهيةله " و گاهی با اين تعبير كه " واجبالوجود ماهيته عين انيتة "يعنی " ماهيته عين وجوده " ، وجود و ماهيت در او يكی است ، وجود وهستی او عين چيستی او است ، و چيستی او عين هستی او است. اگر سؤال شود:او چيست ؟ بايد بگوئيم هستی است ، حقيقتش اين است كه او هستی است ،نه اينكه حقيقتش اين است كه چيزی است كه هستی بر او عارض شده است . |