را به يك نظر اگر ببينيم مساوی با وجود است و از سنخ ماهيت نيست ،علم به معنی اعم . و اگر علم را به آن معنا كه در انسان و حيوان است وآن مرتبهای از علم را كه در انسان و حيوان میشناسيم ، در نظر بگيريم ،بايد اين جور بگوئيم كه علم از آن بعضی از مراتب وجود است . يعنی وجودتا وقتی كه جنبه مادی دارد و تا وقتی كه جنبه زمانی دارد در زمان پخشاست ، و تا وقتی كه جنبه مكانی دارد در مكان پخش است ، يعنی ابعاددارد ، طول و عرض و عمق دارد ، آن شیء به مرحله شعور و ادراك وخودآگاهی نرسيده است . هر وقت وجود به آن مرحلهای برسد كه از اين پخشبودن در زمان و در مكان رهائی پيدا كند ، يعنی وجود جمعی شود ، مساوی باادراك میشود . اينجاست كه آن قاعده " كل مجرد عاقل و كل عاقل مجرد "مطرح میگردد ( 1 ) . پاورقی : > آنها موجوداتی هستند كه به خودآگاه هستند و به جسمی تعلق ندارند .تعلق نداشتن به جسم هم يك مفهوم سلبی است . وقتی میگوئيم علم داخل درهيچ مقولهای نيست منظور اين است كه هر موجودی كه به مرحله تجرد رسيدهباشد ، چه بالذات مجرد باشد و چه بعد مجرد شده باشد مثل نفس ، اين بهمرحله علم میرسد . غرض اينكه اين كلمه عقل مبين ماهيت آن جواهر نيست ،كه شما بگوئيد ماهيت آنها اينست در حاليكه علم و عقل داخل در ماهياتنيست . 1 - سؤال : میگوئيم موجود مجرد از پراكندگيهای زمان و مكان عاقل است .آيا اين پراكندگی منحصر در همين زمان و مكان است ؟ يا ممكن است جهانديگری باشد كه پراكندگی به نحو ديگری باشد ؟ استاد : عرض كنم كه ما برهانی نداريم كه پراكندگی منحصر در همين زمانو مكان است . زمان و مكان كه میگوئيم همان ابعاد چهارگانهای است كهمیشناسيم . اين سؤال برمیگردد به اينكه آيا ابعاد ديگری غير از زمان ومكان فرض میشود يا نمیشود . كسی نمیتواند برهان اقامه كند كه غير ازاينها ابعادی نيست . ما فقط میدانيم كه اگر موجودی دارای وجود متفرقباشد امكان ندارد كه جمع باشد . سؤال : انواع ديگری از تفرق قابل فرض است ؟ > |