قبول ندارد كه هر تغيير در جوهر حتما بصورت خلع و لبس است ، ممكن استكه خلع و لبس نباشد و اكثرا هم چنين است و بصورت لبس بعد از لبساست . بدين صورت كه جوهر در حاليكه صورتی دارد صورت ديگر را میپذيرد ،و علیالتوالی صورتهائی را میپذيرد ، نه به نحو منفصل . يعنی اين پذيرفتنصورت به نحو حركت است ، مراتب ( نوع ) واحدی را طی میكند و اشتدادپيدا میكند تا آن مراتب را بپيمايد . تا اينجا بيانات بوعلی در اين زمينه توضيح داده شد . از اينجا شيخوارد اصل مطلب میشود . اصل مدعا اينست كه آيا سلسله علل قابلی میتواندغير متناهی باشد ؟ بوعلی میگويد در آنجا كه جوهر و صورت عوض نمیشود وهمان صورت اول باقی است ، مثل تبديل صبی به رجل ، در اينجا شك نداريمكه علل مادی نمیتواند غيرمتناهی باشد . توجه داشته باشيم كه اينجا را باعلل فاعلی اشتباه نكنيم . معانی ماده در فلسفه درباب علت مادی و ماده گاهی دو اصطلاح داريم كه اين دو اصطلاح دركلمات امثال شيخ هم آمده است : ماده به معنی حامل استعداد شیء : گاهی اصطلاح ماده به معنی حامل استعدادشیء است . مثلا دانه گندم ماده بوته گندم است . بدين معنا كه دانه گندمحامل استعداد گندم است . ماده به معنی حامل صورت شیء : گاهی نيز چيزی را ماده چيز ديگر میناميمبدين معنا كه حامل صورت او است ، نه حامل استعداد او . مثلا بدن يكانسانی را كه الان وجود دارد ماده نفس او میخوانيم ، نه به اين معنا كهحامل استعداد نفس است ، بلكه حامل فعليت نفس است . البته هر چيزی كهحامل استعداد است همان است ، كه بعد حامل صورت میشود . وقتی كهمیگوئيم دانه گندم حامل استعداد بوته گندم است ، يا نطفه حامل استعدادانسان است ، در واقع نطفه هم اكنون |