ولی يك چيزهای ديگری هستند كه ما به آنها بد میگوئيم ولی خودشان عدمنيستند ، بلكه خودشان وجودند . ولی اين وجودها بالعرض بدند . يعنیخودشان فیحد ذاته خوبند ، در وجود فینفسهشان خوبند ، ولی در وجود اضافی ودر رابطهشان با موجود ديگر بد هستند . چرا ؟ چون در او موجب عدم میشوند. چرا میگوئيم جنگ بد است ، ولی میگوئيم صلح خوب است ؟ برای اينكهجنگ منشأ تخريبها و كشتارها و مردنها میشود ، منشأ نيستيها میشود . خودمردن را چرا میگوئيم بد است ؟ چون فقدان حيات است . مردن از آن ديد كهفقدان حيات است بد است . اگر كسی مردن را از ديد ديگری كه تطور حياتاست ببيند ، ديگر بد نيست . باز مردن از ديد ديگری كه تطور حيات استببيند ، ديگر بد نيست . باز مردن از آن جهت كه سبب میشود يك موجودیقبل از اين كه به كمال خودش برسد ، متكون به دنيای ديگری میشود و ناقصمیماند ، از آن جهت هم بد است . ولی به هر حال ما مرگ را از آن جهتبد میدانيم كه فقدان حيات است ، نيستی است . پس وقتی كه خير و شر را تحليل بكنيم برمیگردد به وجود و عدم . يك شیءاز آن جهت كه موجود است خير است ، و از آن جهت كه معدوم است شر است. يك شیء از آن جهت كه كمال يك وجود است خير است ، و از آن جهت كهفقدان كمال يك وجود است شر است . و يك شیء موجود به اعتبار اينكهمنشأ نيستی ديگری میشود ، در عين اين كه موجود است ، شر است . مثلميكرب كه از اين نظر كه خود يك موجود است و يك امر موجودی است ، باسلولهای ديگر هيچ فرق نمیكند . ولی چرا ما آن ميكرب را شر میدانيم ؟ اماآن سلولی كه پوست را مثلا تشكيل میدهد شر نمیدا نيم ؟ برای اينكه آنميكرب بيماری منشأ فقدانها میشود . پس ميكرب شر بالعرض است . ولی آنسلولی كه پوست را تشكيل میدهد ، يا آن گلبولی كه در خون است و منشأفقدانی نمیشود ، و بلكه علاوه بر اين كه خودش موجود است و وجود فیحدذاته خير است ، منشأ خيرات و وجودات هم میشود ، خير است . گلبولچگونه منشأ وجودات میشود ؟ وقتی كه |