جبر او بدون اين كه از اين قيود آزاد باشد ، هميشه دنيا را در ورای يكعده دوربينها و عينكها و يك عده نزديك بين ها . و ابزارهای تودرتوئینظير اينها ، ببيند . مثلا دنيای ستارگان را از پشت اين دستگاه ببيند .در اين صورت او الان نمیتواند بفهمد كه آيا آنچه اكنون میبيند حقيقت وواقعيت دارد ، يا خصوصيت اين دستگاه چنين چيزی را در ذهن او [ منعكسكرده است ] . وقتی كه انسان در شب سوار اتومبيل میشود ، و از شيشه به اين طرف و آنطرف و جلو و عقب نگاه میكند ، بر اثر انعكاس تصوير در شيشهها يكمرتبه میبينيد كه در فضا جادهای است و اتومبيلها پشت سر هم از جادهعبور میكنند ، و انسان اينها را میبيند . انسان بايد اول اين دستگاهی را كه با آن كار میكند و واقعيات رامیبيند ، بشناسد ، دستگاهی كه انسان نمیتواند از اين دستگاه مجزا باشد .مثلا بايد ببيند كه در اين دستگاه اول يك عدسی وجود دارد كه اشياء رابزرگ میكند و بعد از آن آينهای كه كوچك میكند ، بعد از آن چيزی كه رنگاشياء را سبز میكند و چيزهای ديگر . اگر اينها را خوب بشناسيم ، بامحاسبه اينها و با در نظر گرفته همه اين محاسبات میتوانيم واقعيات راتشخيص بدهيم . ولی خيلی ساده لوحی است كه ما بگوئيم كه از ورای ايندستگاه [ جهان را میبينيم ] و همان را كه در خارج وجود دارد [ ادراكمیكنيم ] . نمیشود گفت من كه دارم میبينم و حس میكنم ، پس همانجوراست كه میبينم و حس میكنم . اين اشتباه است . ( 1 ) اين است كه شناخت ذهن و مسائل آن از اركان فلسفه است ، گواينكهشناخت ذهن از آن جهت كه شناخت ذهن است از مبادی فلسفه شناخته میشود ،و امروزيها اغلب اين را جزء منطق دانستهاند ، نه فلسفه ، ولی به هر حاليك امر خيلی پاورقی : 1 - سؤال : اين مطالب در كجا بحث شده است ؟ استاد : درباب مطلق و مقيد . |