است . ولی چون خودم پيش خودم هستم از خودم آگاهم . خودم عين حضور درنزد خودم هستم ، خودم برای خودم هستم ، خودم پيش خودم هستم ، يعنی خودماز خودم پنهان نيستم . حالا كه چنين است ، پس همه چيزها بايد به خود آگاه باشند . چون تنهامن نيستم كه پيش خودم هستم . ديوار هم خودش پيش خودش است ، پس بايدخودآگاه باشد . اما اگر من بخواهم به ديوار آگاه باشم بايد به تبع تصويریاز ديوار ، به ديوار آگاه باشم . ديوار هم قهرا بايد خودش به خودش آگاهباشد ، ولی اگر بخواهد به من آگاه باشد بايد به تبع تصويری باشد . حال آنكه ما میدانيم كه خود آگاهی اختصاص به بعضی از موجودات دارد ، نه همهموجودات . اين سؤال خوبی است . و جوابش را چنين میدهند كه اگر شیء مادی شد ،حتی خودش هم پيش خودش حضور ندارد . شیء مادی و وجود مادی يعنی وجودمتشابك با عدم ، اين وجود ، خودی دارد كه هر چه اين خود را تحليل كنيم ،حضور و غيبتش با يكديگر يكسان است . برای اين كه موجود مادی ابعاد دارد، حركت دارد ، زمان دارد ، و مكان دارد . شيئی كه ابعاد دارد ، در عيناينكه شیء واحد است ، [ اجزاء دارد ] . جسم واحد ، چه بزرگ باشد و چهيك ذره كوچك ، با اين كه شیء واحد است ، ولی همين شیء واحد نحوهوجودش به گونهای است كه هر مرتبهاش از مرتبه ديگر پنهان است ، اينطرف آن از طرف ديگرش پنهان است . موجود زمانی و موجودی كه متحركاست ، هر مرتبهای از حركت آن ، از مرتبه |