و آنچه گفته میشود در مقام مثال است . مثلا فرض كنيد سيب سبزی را كهدارد قرمز میشود ، اگر بخواهيد بين آن طرفش كه قرمز قرمز است و آنطرفش كه سبز سبز است مرزی معين كنيد ، و يك خطی معين كنيد كه از اينجا سبز است و تا اينجا قرمز است ، ممكن نيست . سبزی تدريجا به قرمزیتبديل میشود بدون اينكه بشود مرزی معين كرد . - : يعنی اين يك موجودی است كه هم جنبه مجرد دارد و هم جنبه مادی .استاد : بله ، چون مسأله حركت در اينجا مطرح است . با حركت ازماديت به تجرد میرسد ، و در حركت هم قوه و فعليت با همديگر متحد هستند. يعنی حد و مرز ميانشان نيست . هر حدی را شما در نظر بگيريد ، اين حدنسبت به قبلش فعليت است و نسبت به بعد از خودش قوه است . ولی خودهمان حد هم باز تقسيم میشود به قبل و بعد كه باز نيمی از آن قوه است ونيمی ديگر فعل ، و آن نيمش هم باز تقسيم میشود به قوه و فعل . الیغيرمتناهی هم كه شما جلو برويد ، همينجور تقسيم میشود ، و نمیشود مرزیبرايش معين كرد . - : وقتی انسان میميرد چه میشود ؟ استاد : وقتی میميرد قوه باطل میشود ، چون مردن مساوی با اين است كهماده از حركت میافتد ، ماده كه از حركت افتاد ، هر مقداری از تجرد كهحاصل شده ، همان مقدار از نفس انسان است . - : و در آن ديگر حركت نيست ؟ استاد : نه ، در او ديگر حركت نيست . - : پس حركت اشتدادی هم ديگر نيست ؟ استاد : نه ، ديگر نيست . هر مقدارش كه در طبيعت به حد قوه ماندهباطل میشود . هر مقدارش كه به فعليت رسيده ، آن همان نفس انسان است .- : تكامل برزخی چه میشود ؟ استاد : تكامل برزخی اگر هم باشد به اين شكل نيست . به شكل ماده و |