شيخ گويد اولای همه حدها ، حد جواهر بسيطه است = فأما الجوهر فانه ممايتناوله حد تناولا أوليا وبالحقيقه . اما جواهر مركبه يا اعراض يامركبات از جوهر و عرض ، همه در حدودشان نوعی نقص وجود دارد ، نقص ازقبيل زيادی يا كمی يا تكرار كه حد زائد بر محدود باشد يا حد نسبت بهمحدود كاستی داشته باشد و يا يك معنی در حد تكرار شده باشد . زيرا :1 - در تعريف عرض ، ذكر معروض لازم است و لذا حد ، زائد بر محدوداست . 2 - همچنين در مركبات حقيقی ( كه يك جزء به جزء ديگر نيازمند است )ذكر جزء بدون نيازمند بدون جزء ديگر ناممكن است . مثلا اگر بخواهيد قوسرا تعريف كنيد میگوئيد : " القوس قطعه من الدائره " ، يعنی اول بايددائره را ذكر كنيم ، قوس را بدون دائره نمیتوانيم تعريف كنيم با اينكهبحسب وجود خارجی ، قوس جزء از دايره كه كل است میباشد ، ولی كل كهداخل در ماهيت جزء نيست و لذا در اينجا مسأله زياده الحد علی المحدودجاری است . دائره كه زائد بر قوس است در تعريف قوس ذكر میشود .مثال ديگر تعريف فطوست است . افطس يعنی كسی كه بينیاش فرورفتگیداشته باشد . فطوست را كه عرض است نمیتوانيم بدون وارد كردن انف (بينی ) كه معروض او است تعريف كنيم . زيرا در تعريف انسان افطسمیگوئيم : من كان انفه ذافطوسه . و تازه در تعريف فطوست دوباره بايدانف را وارد كنيم ، پس انف دوبار تكرار میشود . و يا مثلا در مورد جسم بايد ماده و صورت را ذكر كنيم و تازه در تعريفخود صورت باز بايد ماده را تكرار كنيم ( چون در تعريف صورت میگوئيمصورت آن چيزی است كه بر ماده وارد میشود ) . - اما در مورد بسائط ، ديگر جزء وجود ندارد كه در تعريف يك جزء ، ذكرجزء ديگر لازم باشد . و . . . بعد شيخ مطلب ديگری را مطرح میكند و میگويد كافی نيست كه در مقام حدبه شرح اسم اكتفا كنيم . شرح الاسم به دو اصطلاح بكار میرود : |