صورت . و مثل اينست كه بعد از آن جهت كه بعد است هم قابليت متناهیبودن را دارد و هم قابليت غير متناهی بودن را . و ماده متناهی بودن رابه او افاده میكند . در حاليكه میدانيم ماده مقيد به هيچ حالتی و صورتی وشكلی نيست . بنابراين نمیتوانيم بگوئيم كه بعد مجرد غير متناهی است ،نه از آن جهت كه غير متناهی بودن را از ناحيه بعد بودنش بدانيم و نه ازناحيه مجرد بودنش . حالا اگر كسی بيايد بگويد كه بعد مجرد متناهی است . اگر چنين بگوئيمقهرا برای او صورت و شكل قائل هستيم . و آنوقت قهرا اين مسأله مطرحمیشود كه منشأ اين تناهی معين چيست ؟ زيرا لازمه تناهی بودن اينست كه دريك حد معينی محدود باشد . مثل اينكه اين جسم را كه الان میگوئيم متناهیاست میتواند اشكال و حدود مختلفی داشته باشد . يك شیء متناهی اگرابعادش يك متر در يك متر در يك متر باشد متناهی است و اگر دو متر دردو متر در دو متر هم باشد متناهی است ، يعنی الی غير النهايه میشود برایيك جسم متناهی ابعاد فرض كرد . حال اگر بعد مجرد متناهی داشته باشيمقهرا در يك حد معينی است . منشأ اين حد معين چيست ؟ چطور شده كهمتناهی به اين حد شده ، نه از اين كوچكتر و نه از اين بزرگتر ؟ ناچاربايد بگوئيم منشأش علل خارجی است ، عوارض و اقتضاهای خارجی است . اگرچنين شود ، شبيه همان حرفی میشود كه در صور ماديه میگويند . مثلا چرا هوااز اين مقداری كه هست بيشتر نشده و چرا كمتر نشده ؟ گزاف كه نمیشود .ناچار بايد بگوئيم كه مجموع شرايط و علل خارجی كه وجود هوا را اقتضا كرده، همچنين اقتضا كرده كه از اين بيشتر يا كمتر نباشد ، و الا طبيعت هوا نهاقتضای اين حد را دارد نه آن حد و نه دو برابر و نه نصف اين را . طبيعتهوا از آن جهت كه طبيعت هوا است میتواند يك هزارم اين باشد و میتواندصد هزار برابر اين باشد . پس ناچار به علل خارجی بستگی دارد . وقتی كهبه علل خارجی بستگی داشته باشد بايد در خود اين يك ماده قابلی باشد كههم قابل اين حد است و هم قابل حدود ديگر ، منتها به واسطه علل خارجی اينحد معين را اقتضا كرده است و آن را پذيرفته است . و اگر اين مطلب رابخواهيم درباره بعد مجرد بگوئيم ، بعد مجرد ما ديگر بعد مجرد نيست و بعد |