وحدتی كه از آن ثلاثيه بوجود میآيد غير از وحدتی است كه به تنهائی وجوددارد و غير از وحدتهائی است كه در ثنائيه وجود دارند . رباعيه نيزهمينجور است . سراغ خود ثنائيه میرويم . آن دو تائی كه در سه تا وجوددارد غير از دو تائی است كه خودش عدد مستقلی است . و ثلاثيهای هم كهعدد مستقلی است غير از ثلاثيهای است كه در رباعيه و خماسيه وجود دارد .اين را همين طور بايد ادامه دهيم تا اختلاطی پيش نيايد و ناچار نشويم كهبگوئيم نوعی در نوع ديگر وجود دارد . شيخ میگويد اين حرف اساسا معنیندارد . شيخ میگويد از اينها بايد بپرسيم آيا اينكه شما میگوئيد وحدتی كهخودش مستقل است با وحدتهائی كه در ثنائيه وجود دارند غير يكديگرند ،مقصودتان اينست كه لفظ اينها فقط وحدت است ؟ آيا فقط مشترك لفظیهستند ؟ آيا لفظ وحدت اول با وحدتهای موجود در ثنائيه يكی است و اينوحدتها فقط در لفظ شركت دارند ولی حقيقت آنها دو حقيقت است ؟ آيا مثللفظ شير است كه هم به آن مايع سفيدی كه از پستان حيوانات دوشيده میشوداطلاق میگردد و هم به يك حيوان درنده گفته میشود و هم به وسيله كنترلمايعات ؟ اگر چنين باشد كه فقط در لفظ با يكديگر شركت دارند ، پسمسأله اينكه وحدت مبدأ اعداد است چه معنا پيدا میكند ؟ آيا معنايشاينست كه اسم وحدت را روی مبادی همه اعداد میگذاريم با اينكه حقيقتشانمختلف است ؟ در اين صورت نظريه اين افراد با نظر كسانی كه میگويند مثلاانسان از فلان شیء و فلان شیء تشكيل شده فرق نمیكند ، شما بگوئيد اسم آن راما وحدت میگذاريم ، خوب ، اسم است ، بگذاريد . اما مسأله صرف اسمگذاری نيست . اسم گذاری شأن يك عالم و فيلسوف نيست كه بيايد با اسمگذاری مكتبی و نظريهای را ارائه دهد . پس اگر واقعا بخواهيد بگوئيد كهثنائيه از وحدت به وجود آمده و در عين حال باز بخواهيد بگوئيد وحدتی كهدر ثنائيه هست غير از وحدتی است كه خود عدد مستقلی است ، جواب میدهيمكه چنين چيزی غير ممكن است و وحدت در ثنائيه نمیتواند غير از اين وحدتباشد . اين وحدت حتما همان وحدت است ، فقط اعتبار آنها فرق میكند .اختلاف در اعتبار بشرط لا ولا بشرطی است . وحدت را وقتی بشرط لا اعتبارمیكنيم ، يعنی اينكه همراه او چيز ديگر |