نحو خاصی در قرمزی هست . و بنابراين بين قرمزی و سفيدی نهايت تباعد واختلاف نيست . بين سياهی و قرمزی هم چنين است . اين حد وسطها ضد دوطرف شمرده نمیشوند ، اينها مخلوطی هستند از مغايرت و مشابهت . در بابجبن و تهور و شجاعت هم همين اعتقاد را دارند و میگويند كه تضاد ميانتهور و جبن است . اينها دو كيفيت نفسانی متضادند . اما شجاعت متوسطميان تهور و جبن است . يعنی چيزی از جبن در شجاعت وجود دارد و چيزی ازتهور . لهذا نقطه مقابل شجاعت لا شجاعت است . يعنی شجاعت نقيض دارداما ضد ندارد . لا شجاعت هم يا جبن است يا تهور . پس اين نقض هم كه دراينجا گفتهاند كه شجاعت دو ضد دارد ، يكی جبن و ديگری تهور ، درستنيست . میگويند هر جا كه افراط و تفريط و حد وسطی هست ، تضاد ميان دوطرف افراط و تفريط است و حد وسط در واقع مخلوطی از دو طرف متضاد است. اينهم يك مسأله . يك سلسله مسائل جزئی ديگر هم در باب تضاد هست كه چون مهم نيست بداننمیپردا زيم . از هفته آينده به بحث مثل افلاطونی میرسيم كه انشاءاللهبحث را ادامه میدهيم . |