هيچ مبدئيتی ندارد و خودش اولين عدد است . ولی در وجه عدد تعليمی وحدتداخل در عدد نيست و مبدأ عدد است ، و اولين عدد دو خواهد بود .اما وجه سوم ، اين است كه اساسا ترتيبی در كار نيست . ببينيد ، درنوع اول میگفتيم كه وحدت خودش عدد اول است ، بعد عدد دوم و بعد سوم .و اگر سؤال میشد كه سه چه عددی است ؟ میگفتيم عدد دو بعلاوه يك . در نوعدوم هم كه دو اولين عدد بود به همين صورت حساب میكرديم ، اعم از اينكهوحدت را داخل در اعداد بدانيم يا خارج از اعداد . تعبير ديگر اين استكه تمام اعداد مستقيما از وحدت بوجود میآيند . مثلا عدد چهار ، سه بعلاوهيك نيست . اين در سخنان فلاسفه ما از جمله در اسفار هم مطرح هست ، كهدر باب ماهيت اعداد كه بحث میكنند میگويند : آيا مثلا ماهيت عشرهعبارتست از تسعه مع واحد ؟ يا خسمه و خمسه ؟ يا اينكه اينها از لوازمعدد ده است ؟ اگر چنين باشد برای عدد ده میتوان چند جور ماهيت فرض كرد: اربعه و سته میشود عدد عشره ، ثلاثه و سبعه میشود عشره ، اثنان و ثمانيهمیشود عشره ، تسعه و واحد هم میشود عشره . ماهيت ده كدام يك ازاينهاست ؟ هيچكدام ، يك عدد كه چند جور ماهيت ندارد . هر عددی يكماهيت مستقل نسبت به اعداد ديگر دارد . يعنی عدد عشره عبارتست ازمجموعی از واحدها : وحده ، وحده ، وحده . . . وحده ، نه اينكه مثلا بگوئيمتسعه و وحده . در ماهيت عشره كه تسعه نيست . تسعه خودش نوعی مستقلاست . فلاسفه ما چنين تعبير میكنند كه هر عددی نوعی مستقل است و هيچعددی در بطن عدد ديگر نيست . و لهذا میگويند از نظر مفهوم فلسفی غلطاست كه بگوئيم " چون كه صد آمد نود هم پيش ما است " . بله ، وقتی كهصد بيايد مساوی با نود هم آنجا هست ، اما نه اينكه وقتی صد بود نود همواقعا توی شكمش هست . از نظر طبيعت عددی نود يعنی آن واحدهائی كه مابشرط لا پهلوی هم میگذاريم . مثال ديگر ، ببينيد : آيا عدد سه يعنی همينهذا هذا هذا است ؟ يا عدد سه يعنی هذا هذا هذا بشرط عدم شیء ديگر ؟ اگربگوئيم عدد سه يعنی هذا هذا هذا لا بشرط از اينكه يكی ديگر هم در كنارشباشد يا نباشد ، كه در اين صورت اگر عددی در كنار عدد سه بود باز هم عددسه است بعلاوه اينكه يك شیء ديگر هم پهلويش هست . |