اكنون شيخ میگويد : وقد علمت أن الشیء الواحد يكون صوره وغايه ومبدأفاعليا من وجوه مختلفه . يعنی شیء واحد ممكن است از يك نظر صورت باشد، از يك نظر فاعل ، از يك نظر قابل و از يك حيث ديگر علت غائی . يكمثال ساده در اين مورد خود " انسان " است كه علت مادی است برایكتابت ، علت صوری است برای ماده بدن ، علت غائی است برای نطفه وعلت فاعلی است برای حركات خودش . اين ، به يك معنای خيلی ساده بودولی بمعنائی دقيقتر يك چيز از جهتی علت فاعلی خود و نيز علت غائی خوداست هر دو از يك حيث نه از دو حيث . چطور ؟ مثلا فرض كنيد در صناعت، يك بنا كه يك خانهای را میسازد بنا به اعتبار ملكه بنائی علت فاعلیاست و سكونت در خانه علت غائی است . علت مادی و صوری هم كه واضحاست . حال همان علت غائی به يك اعتبار علت فاعلی هم هست يعنی علتفاعل بودن فاعل است . آن علت غائی بحسب وجود عينی خارجی ، علت غائیاست اما وجود ذهنی آن علت غائی ، در بنا فاعليت بوجود میآورد ، يعنیعلت فاعلی بالقوه را بالفعل میكند . خود علت فاعلی هم گاهی میتواند علت غائی شود . در آنجا كه فردی ازيك نوع ، فرد ديگری از همان نوع را ايجاد میكند و مثلا پدری كه پسر راتوليد میكند ، در اينجا علت غائی پسر است يعنی خود انسان است . علتفاعلی هم كه انسان بود ، پس علت فاعلی و علت غائی يكی میشود ، اما اينوحدت ، وحدت نوعی است نه وحدت شخصی . زيرا پدر و پسر يك نوعند ولیيك شخص نيستند . يك مطلبی كه بحث مفصلترش در فصل بعد میآيد اين است كه : اولا فاعل بر دو نوع است : فاعل كامل و فاعل ناقص . 1 - فاعل ناقص در فصل خودش به آلات و چيزهای ديگر متوسل میشود . اينمانند فاعل طبيعی و صناعی است . مثلا نفس ما اراده میكند ، چشم ما |