اين فقره در امور طبيعی ظاهر است ولی در اموری اداری نيز چنين است ويقين است كه هرگاه اراده صحيح و تمام باشد و اعضاء هم اطاعت بحركتداشته باشند و مانعی هم پيش نيايد و سببی روی ندهد كه نقض عزيمت كند ومقصود هم ممكن الوصول باشد ، البته محالست كه به آن نرسد . و چنانكه امردائم را از جهت دائم بودن به بخت نسبت نمیدهند اكثری را هم به بختمنتسب نمیكنند زيرا كه اكثری هم از جنس دائم و در حكم آنست جز اينكهاگر معارضی دست دهد و مانع وقوع شود میگويند از بخت و اتفاق بود ولیمیدانيد كه امری را كه از سبب واحد اكثر يا دائما واقع میشود نمی گوينداز بخت و اتفاقست . امور متساوی و اقلی اكنون باقی مانده است كه آنچه مساوی يا اقلی است بيان كنيم : در موردمساوی شبهه است كه آيا میگويند به بخت و اتفاق است يا نه ؟ متأخرين ازمشائين گفتهاند آنچه به بخت و اتفاق نسبت داده میشود همان اموری استكه از اسباب خود بطور اقل واقع میشوند و ليكن ارسطو كه ابتدا در اينباب بحث كرده چنين نگفته بلكه میگويد آنچه به بخت و اتفاق نسبت دادهمیشود آنست كه اكثری و دائمی نباشد . و آنچه متأخرين را بر آن داشته كهتنها امور اقلی را به بخت نسبت دهند و امور متساوی را بيرون كنند صورتحال امور اداری بوده و چنين گفتهاند كه خوردن و نخوردن و راه رفتن ونرفتن و مانند آنها اموری هستند كه صدور و عدم صدورشان از مبادی يكسانستولی كسيكه از روی اراده راه رفت يا خوراك كرد نمیگويند از اتفاق بود .اما به عقيده ما بر آنچه معلم گفته نبايد زياد كرد و ابطال قول ايشانآسانست باين معنی كه يك چيز به يك اعتبار اكثری بلكه واجب و دائممیشود و به اعتبار ديگر مساوی و اقلی است |