بوجود نياورده است . و اگر بگوئيد اين وحدت عين همان وحدت است كهدوباره آمده ، ملاك اين بعديت چيست ؟ چه ملاكی است كه يكی را میگوئيماول و ديگری را میگوئيم دوم و بعد ؟ آيا ملاك بعديت زمان است ؟ آيا چوندومی در زمان ديگر آمده است دوم است ؟ و سومی چون در زمان ديگر آمدهسوم است ؟ يا نه ، اين تأخر ، تأخر ذاتی است ؟ اگر بگوئيد ملاك بعديت زمان است ، میپرسيم آيا آن اولی و دومی يكشیء واحد متصل هستند ؟ اگر چنين باشد كه پس همه آنها يك شیء میشوند ،چرا بگوئيم اول و دوم . در اين صورت مثل يك شیء ممتدی است كه در اينزمان پيدا شود ، بعد كشش پيدا كند و بيايد تا زمان ديگر ، در اينجاواقعا يك وحدت است ، اساسا دوم ندارد . مثل حركتی میماند كه در ايندقيقه شروع میشود و تا دقيقه دوم ادامه پيدا میكند . حال اگر يك شیء ازدقيقه اول تا دقيقه دوم ادامه پيدا كند ، در اينجا يك شیء است در همهاين زمان . ديگر اولی و دومی ندارد . اگر بگوئيد بين آنها فصل صورتمیگيرد ، بدين صورت كه در دقيقه اول يك حركت ديگر پيدا میشود ، پسشما نمیتوانيد بگوئيد كه يك چيز است كه تكرار شده است ، حال آنكهمنظور شما اينست كه بگوئيد شخص واحدی است ، شما میخواهيد بگوئيد وحدتيك حقيقت بيشتر نيست كه گاهی به آن وحدت میگوئيم و گاهی ثنائيه وگاهی ثلاثيه . پس اگر فصل صورت گيرد ديگر اين حرف شما معنی ندارد ، دوشخص میشود و وقتی دو شخص شد يك چيز نيست كه در دو مرتبه صورت گرفتهباشد . [ فرض انشاء عدد با تكرار همراه با ثبات وحدت واحد ] " و أما الذين يولدون العدد بالتكرير مع ثبات وحده الواحد فليس يفهمللتكرير فيه معنی الا ايجاد شیء آخر غير الاول بالعدد " . در بعضی از نسخهها " مع ثبات الوحده للواحد " است كه درست نيست ،و در بعضی از نسخهها " مع ثبات وحده الواحد " است كه اين بهتر است .اينها |