در معرض آن امر خارجی قرار میگيرد و ماهيت و ذاتش هم مانع از الحاق آنامر خارجی نيست . تالی فاسد اين فرض اينست كه [ شأن آن مفارقات استكه مادی شوند و شأن اين ماديات است كه مفارق شوند ] ، مثل آدمی كه دراصفهان است و میتواند جای خود را با شخصی كه در تهران است عوض كند ومانعی ندارد كه اين به جای آن باشد و آن به جای اين . در حاليكه اين خلافآن است كه فكر میكردند و آن را بستهاند و فرض كردهاند . افراد محسوسمعلولند ، مادی هستند ، آنها علتند و جاويدانند . اين تجافی است و امكانندارد كه يكی به ديگری تبديل شود و بجای آن قرار گيرد . اين امر تصادفینيست كه بگوئيم تصادفا چنين شده است . " و أيضا فان هذه الماده التی مع العوارض اما أن تحتاج الی مفارقاتأولا تحتاج اليها ، فان كانت تحتاج الی مفارقات ، فانما تحتاج الیمفارقات غيرها لطبائعها ، فتحتاج المفارقات أيضا الی اخری ، وان كانتهذه انما تحتاج الی مفارقات لما عرض لها حتی لو لا ذلك العارض لكانتلا تحتاج الی مفارقات ألبته ، ولا كان يجب أن يكون للمفارقات وجود البته، فيكون العارض للشیء يوجب وجود أمر أقدم منه وغنی عنه ، ويجعلالمفارقات محتاجه . اليها حتی يجب لها وجود " . اين " وأيضا " همان بود كه گفتيم هم احتمال اينكه دنبال برهان قبلباشد هست و هم احتمال اينكه برهان مستقل باشد . ولی ما ترجيح میدهيم كهبرهان مستقلی باشد و بيانی هم كه كرديم اصولا به اين عنوان برهان مستقلیبود . [ اين مادهای كه با عوارض است و اين طبيعت مادی ] يا محتاجمفارق است يا محتاج نيست . محتاج نبودن را بعد میخوانيم . [ اما اگرمحتاج باشد ] ، آيا اين احتياج لذتها و به واسطه ماهيت مشتركه است ؟پس در اين صورت آن مفارقات هم احتياج به مفارقات ديگری دارند . و اگربه آن مفارقات كه علت و حقيقت اينها هستند نيازمندند به سبب عوارضخود اين ماديات ، يعنی منشأ احتياج اينها به آن علل اين عوارض هستند واين عوارض اينقدر قدرت دارند كه آنها را محتاج آن |