كه در اين صورت آن را " مظنون خيرا " مینامند . 3 - فرق بين غايت و ضروری : مسأله ديگر فرق بين غايت و ضروری بود .اصل اشكال از اين قرار است كه گاهی غاياتی داريم كه خود غايتی دارند واين غايات ، غايات ديگری دارند و . . . الی غير النهايه . ثم لقائل أنيقول : قد يجوز أن يكون لكل غايه غايه ، . . . ، كه شيخ در پاسخ ايناشكال میگويد بايد فرق بين غايت بالذات و بين ضروری را كه يكی ازغايات بالعرض است شناخت و فرق بين آنها اين است كه : غايت يعنی آنچيزی كه فاعل در جبلت و در ذات خودش او را میخواهد كه اين در موردامور ارادی خيلی روشن است و حتی در مورد طبيعت نيز قائلند كه بسویمطلوبهای بالذاتی حركت میكند . گاهی اين مطلوب بالذات بستگی بهمقدمهای دارد كه در اين صورت آن مقدمه ، مطلوب بالعرض میشود . ( البتهگاهی اوقات چيزی كه بايد برای انسان مطلوب بالذات باشد مطلوب بالعرضمیشود مثل علم ) . امور ضروری را گويند بر سه قسم است : 1 - يك قسم ، اموری است كه مقدمه است برای غايتی بالذات مثل پولبرای آسايش . 2 - يك قسم ، اموری است كه بايد باشد تا اينكه غايت مورد نظر حاصلشود ، مثلا برندگی برای شمشير ، غايت است ولی شرط اين كار صلابت است ،پس صلابت جنس هم در شمشير ، غايت است اما غايت بالعرض . 3 - يك قسم ديگر ، امور مقارن است ، مثلا آهن در شمشير ملازم با رنگخاص خود است . پس اين رنگ امر مقارن و ملازم است و آنرا نيز امر ضروری میگويند .پس امور ضروری سه قسمند : 1 - امری كه مقدمه غايت است 2 - امری كهلازمه و تبع غايت است . 3 - امری كه مقارن غايت است . بعد میگويد : فهذه كلها غايات بالعرض الضروری . . . يعنی آنچيزهائیرا كه خيال میكنيد اين غايت ، غايتی دارد و آن غايت هم غايتی دارد و .. . در واقع |