و بشرط لائی وحدت حاصل میشود ، حرف سستی است ، عمده وجود يك وحدتواقعی است . "
" . آن حيثيتی كه مناط صدق حيوان است ، و مناط صدق انسان است ، و مناطصدق ناطق است و . . . بايد واقعا يك چيز باشد نه با اعتبار . اعتبارنمیشود كه ملاك وحدت باشد ، و الا میشود فرس را لا بشرط گرفت و بر انسانحمل كرد . در اينجا وجود است كه منشأ وحدت است . خاصيت وجود اين استكه مفاهيم متباين متعدد از آن انتزاع میشود و هر چه وجود شديدتر و قویترباشد مفاهيم بيشتری از آن انتزاع میشود . در مورد واجب هم همينطور است.بعقيده ما ( يعنی به عقيده آقای مطهری ) اگر دنبال اين مطلب را بگيريمبايد بعضی مطالب را دور بريزيم . يعنی مسأله لا بشرطی و بشرط لائی ديگركفايت نمیكند . و مهمتر اينكه اساسا مسأله كليات خمس از بين میرود .يعنی عليرغم اينكه دو هزار و اندی در اين مورد بحث شده است بايد آنهارا رها كرد . . . البته كليات خمس را داريم ولی بمعنای ديگر . معنايشاين میشود كه يك حقيقت است ، همان حقيقت نوعيه و جنس از شكم هماننوع خارج میشود و جنس ذاتی فصل است و اساسا بين جنس و فصل تباين وجودندارد . همانطور كه وجود ناقص منطوی در وجود كامل است جنس نيز منطویدر فصل است ، مفهوم جنس در خود مفهوم فصل گنجانده شده است . مباحث ماهيت در " شفا " تا اندازهای خسته كننده است . زيرا شيخاين مباحث را نسبت به مباحث ديگر خيلی مفصل بحث كرده است و حال آنكهبرخی مباحث ديگر را آنطور كه میبايد تفصيل نداده است .