اگر دقت كنيم میبينيم كه آن غايات غير متناهيه ، غايات بالعرضند نهغايات بالذات . مثلا هر انسانی مقدمه است برای انسان ديگر و او هممقدمه است برای فرزند ديگر يا انسان ديگر و . . . الخ و بالاخره ما بهانسان نهائی نمیرسيم كه خلقت آدم برای اين انسان نهائی بوده است . پسطبيعت در اينجا چه غايتی دارد ؟ جواب اين است كه غايت خلقت انسان ،فرزند داشت او نيست . هدف طبيعت در هر نوعی ايجاد و ابقاء آن نوع بهتوسط خود اوست ولی نوع در طبيعت نمیتواند كه در يك فرد بصورت ابدیوجود داشته باشد ، پس افراد مقدمه نوع هستند نه اينكه فردی مقدمه فردیديگر باشد ، و نوع هم هميشه حاصل است . حل اشكال غايت در مورد شرور : شيخ میگويد شرور از نوع غايت بالعرضدائمی ( در مقابل اتفاقی ) يعنی از جمله امور قسم سوم از سه قسم سابقالذكر است مانند رنگ خاص داشتن آهن در مورد شمشير . در باب شرور اينسؤال مطرح میشود كه ماهيت شرور چيست ؟ آيا شرور به امور وجودی بازمیگردد يا به امور عدمی ؟ آيا موجودات از آن جهت كه موجودند به شر وخير تقسيم میشوند يا از آن جهت كه عدم و نيستی دارند و يا منشأ عدم ونيستی میشوند منتهی به شر میگردند ؟ مثلا زلزله از آن جهت كه منشأ سلبحيات از عدهای میشود شر است . و يا خود مردنها را از جهت اينكه سلبحيات و صحت هستند شر میگوئيم . اما مطلب بصرف همين موضوع حل نمیشود . زيرا اين سؤال مطرح میگردد كهچرا جای اين اعداد را وجود نمیگيرد . چرا به جای موت ، حيات نيست ؟چرا . . . ؟ جواب اين است كه اينها از لوازم وجود اشيائی است كهوجودشان خير است . يعنی وجود آنها مقارن است با اين نيستیها ، كه دراينجا تفكيك اينها از يكديگر محال است . پس امر دائر است بين اينكهآن خيرها نباشد تا اين شرها هم نباشد يا اينكه هر دو باشند . مثلا نظاممادی تكامل موجودات مادی را اقتضا میكند . مركبات بايد باشد . اينهاعناصر میخواهند يعنی |