دارد ؟ آيا هوهويت قائم به دو چيز است : كثرت و وحدت ؟ كه اگر وحدتمحض باشد هوهويت نيست ؟ و كثرت محض هم باشد هوهويت نيست ؟ بايدوحدت من جهه و كثرت من جهه باشد ؟ وقتی ما میگوئيم " الانسان ضاحك " ، اينجا كثرتی هست چون انسان ازجهت معنی و مفهوم غير از ضاحك است و ضاحك نيز از نظر معنی و مفهومغير از انسان است ، ولی وجودا با يكديگر يكی هستند . اگر میگوئيم "الانسان حيوان ناطق " ، با اينكه انسان و حيوان ناطق از نظر معنی و مفهوميكی هستند ولی در اجمال و تفصيل فرق دارند . انسان همان حيوان ناطق استولی بالاجمال و حيوان ناطق همان انسان است بالتفصيل . پس باز هم يكغيريتی در اينجا حكمفرماست ، نوعی اختلاف ميان موضوع و محمول وجود دارد.حال اگر در جائی موضوع و محمول هيچگونه اختلافی با هم نداشته باشند ، نهاختلاف اجمالی و تفصيلی ، و نه اختلاف مفهومی كه بگوئيم مفهوما مغايرند ودر مصداق واحد آيا اينجا ديگر حمل غلط است ؟ مثل اينكه بگوئيم " الانسانانسان " ، آيا اين حمل غلط است يا مفيد نيست ؟ البته دومی درست است. حكما نمیخواهند بگويند در مثل " الانسان انسان " حمل غلط است ، كهيعنی حمل شیء بر نفس دروغ است پس نقيضش درست باشد و " الانسان ليسبانسان " صادق باشد . و حال آنكه " الانسان ليس بانسان " كاذب است .پس امثال شيخ كه تصريح میكنند كه در هو هويت و حمل وحدت من جهه وكثرت من جهه شرط است و بعد ديگران مثل حاجی سبزواری هم به آن تصريحمیكنند اگر چه عبارتشان تا اندازهای موهم است مقصودشان اين نيست كه شرطصحت حمل و صحت هوهويت كثرت من جهه و وحدت من جهه میباشد ، بلكهمقصودشان شرط مفيد بودن است . زيرا اگر هيچگونه كثرتی در كار نباشد برایذهن انسان امری بديهی است و حملش هيچگونه [ معرفت ] جديدی نمیآورد .مثلا در " الانسان انسان " اگر ذهن بخواهد كار كند و به يك نتيجه جديدبرسد ، به هيچ نتيجه جديد نمیرسد . پس ما بايد در باب هوهويت قبولكنيم كه اظهر مصاديق هوهويت حمل شیء بر نفس میباشد . |