" والثانی ينقسم الی ما يدخل فيه كالجزء له ، فان الاثنين انما هومركب من واحدين ، وكذلك كل عدد فهو مركب من آحاد لا محاله ، وحيثماارتقی العدد الی أكثر نزلت نسبه الوحده اليه الی أقل ، والی ما يدخل فيهكاللازم له لا كالجزء فيه ، وذلك لان كل عدد أو معدود لن يخلوقط عن وحدهتلازمه ، فان الاثنين والثلاثه فی كونهما اثنين وثلاثه واحده ، وكذلكالمعدودات من المركبات والبسائط واحده ، اما فی الجنس ، أو فی النوع ،أو فی الشخص ، كالجوهر فی أنه جوهر علی الاطلاق . والانسان فی أنه انسان ،والشخص المعين مثل زيد فی أنه ذلك الشخص بعينه واحد . فلم تنفكالوحده من الموجودات قط . وهذه وحده مستفاده من وحده الباری تعالی تلزمالموجودات كلها ، وان كانت فی ذواتها متكثره . وانما شرف كل موجودبغلبه الوحده فيه . فكل ما هو أبعد من الكثره فهو أشرف وأكمل " .وحدتی كه مبدأ عدد و داخل در عدد است خود منقسم میشود به : آنچه كهداخل در عدد است مثل جزء برای عدد . مانند وحدتی كه از آن اثنين درستمیشود ، اين هم مبدأ عدد است و هم داخل و جزء عدد است . هر عددی مركباز آحاد است و هر چه عدد بيشتر شود وحدت آن كمتر گردد . وحدت ديگروحدتی است كه داخل در عدد است اما نه جزء آن ، بلكه مثل لازم است برایآن . مثل وحدتی كه برای هر عددی است . مثلا عدد ده از يك طرف از ده تاواحد تشكيل شده ، خود ده تا يعنی مجموعی از وحدتها [ اين همان وحدتی استكه داخل در عدد است ] . از طرف ديگر خود عدد ده باز هم واحد است ، چونباز ما میتوانيم بگوئيم يك ده تا ، دو ده تا ، سه ده تا ، هم میتوانيمبگوئيم عشره واحده و هم بگوئيم عشرات . اين وحدت از برای عشره صفتواقع میشود ، اينجا وحدت لازمه عدد است نه مقوم آن . همانطور كه هر عدد خودش وحدتی دارد مركبات و بسائط و معدودات هموحدتی دارند [ كه اين وحدت هم لازم آنها است ] . وحدت اين معدودات يا |