سكوت نمیكنم ، خبر به عدم میدهم ، میگويم نيست . زيرا در ذهن من فورايك قياس مخفی تشكيل میشود . بدين معنی كه " لو كان لبان " اگر بودظاهر میشد . " لو كان لاحسست " اگر میبود من آنرا احساس میكردم ، كهكليد قابل لمس است . دست من هم سالم است . بنابراين اگر كليد تویجيب من بود من خبر میشدم . اينجا از آن جاهائی است كه عدم الوجدان يدل علی عدم الوجود . ولیغالب موارد ، در همه جا كه عدم الوجدان لا يدل علی عدم الوجود . مثالهائیكه امروز از نظر علمی مطرح میكنند ، منتهی كوشش علم است ، كه مثلا دردرون اتمها گاهی يك جهشها و تغييراتی ديده میشود بدون اينكه هيچ عاملیوجود داشته باشد . ولی آيا علم بشر میتواند ادعا كند كه حتی علم در آيندههم نمیتواند يك عامل برای اين تغييرات كشف كند ؟ بله به حسب سطح علمامروز يك سلسله پديدهها در درون ذرات ديده شده بدون اينكه هيچ عاملیبشود برای آنها كشف كرد . از نظر علم نمیدانيم عاملی دارد يا نه . ولیاز نظر فلسفه ، محال است كه عاملی نداشته باشد . حتما عاملی دارد .بعضیها خواستهاند از اين موضوع يك استفاده الهی بكنند . گفتهاند اينجاديگر اراده خداست در حاليكه اراده خدا نمیتواند به صورت يك عامل جزئیدر يك امر جزئی در كار عالم دخالت داشته باشد و به اين صورت هم نيست. اين در باب اكثری اما در مورد متساوی و اقلی : تكليف متساوی و اقلی هم روشن است . آنجا كه متساوی است معلوم میشود، علت ما جزء علت است نه تمام علت . در اقلی هم بطريق اولی ، منتهیدر متساوی آن است كه آن شرط يا جزء يا عدم المانع به طور 50 درصد وجوددارد 50 درصد وجود ندارد . در اكثری 90 درصد وجود دارد 10 درصد وجودندارد . در اقلی 90 درصد وجود ندارد 10 درصد وجود دارد . |