آنها را در خارج نفی كنند و معتقدند كه اشياء محسوس و مادی واقعيت خارجاز ذهن دارند ، ولی در مقام مقايسه ، وقتی كه اين افراد محسوس و مادی ومتغير را و نحوه وجودشان را با افراد مجرد و معقول و نحوه وجود آنهامقايسه میكنند میگويند افراد معقول حقيقتند و افراد محسوس رقيقه آنهاهستند ، افراد معقول ذی الظل هستند و افراد محسوس ظل . يكی از انواع وحدت وجودی كه عرفا قائل هستند همين نوع از وحدت وجوداست . اشياء در مقايسه با وجود حق ، نمیشود نام وجود روی آنها گذاشت .تعبير اين است : « عظم الخالق فی أنفسهم ، فصغر ما دونه فی أعينهم » .ذهن انسان هميشه چنين است كه وقتی دو شیء را مقابل يكديگر ببيند ، هر چهعظمت يكی از آنها نسبت به ديگری زيادتر باشد ، حقارت ديگری در چشمانسان بيشتر میگردد . مثلا همين ضبط صوت را كه دارای حجم معينی است درنظر بگيريم ، وقتی در مقابل ضبط صوت ديگری با حجم بزرگتر قرار گرفت ،اين كوچك میشود . هر چه آن طرف مقايسه بزرگتر باشد اين كوچكتر بنظرمیآيد . حال اگر در مقام مقايسه ، متناهی با غير متناهی مقايسه شود ،قهرا عظمت متناهی در نظر ما به صفر میرسد ، اصلا ديگر قابل اينكه اسمشرا ببرند نيست . و اين منحصر به خداوند است . وحدت وجودی كه سعدی در بوستان میگويد همين است :
ره عقل جز پيچ در پيچ نيست |
بر عارفان جز خدا هيچ نيست |
توان گفتن اين با حقايق شناس |
بر او خرده گيرند اهل قياس |
كه پس آسمان و زمين چيستند |
بنی آدم و ديو و دد كيستند |
پسنديده گفتی تو ای هوشمند |
جوابت بگويم گر آيد پسند |
كه خورشيد و دريا و كوه و فلك |
پری آدميزاد و جن و ملك |
همه هر چه هستند از آن كمترند |
كه با هستيش نام هستی برند |
اين میشود معنی وجود مقايسهای . كسی كه چنين سخنی میگويد منظورش ايننيست كه بگويد خورشيد و ماه وجود ندارد . او برای خورشيد و ماه به هماناندازه وجود قائل است كه ديگران قائلند و به همان اندازه برای زمين وآسمان و جن و ملك و فلك وجود قائل است كه ديگران قائلند .