تغييری كه در خلقتش يا در محيطش پيدا میشود نسبت به اين دم بی نيازمیشود ، اين دم آنا نمیافتد اين دم هست ولی به صورت يك عضو غير مستعمل، در نسل بعد همين دم باز به وجود میآيد شايد ضعيفتر از اولی به وجودبيايد ولی باز هم به وجود میآيد ممكن است چند نسل بگذرد ولی بر اثر كارنكردن ، طبيعت توجه خودش را از حفظ اين عضو سلب كند . حذف طبيعت بهاين شكل است . تدريجا توجه خودش را از اين عضو از جهت اينكه به او غذابرساند و او را تيمار كند و نگهداری كند بر میدارد . در اثر سلب توجهطبيعت بتدريج اين عضو از بين میرود ، همانطور كه اگر دست انسان دچارمرضی و آفتی بشود كه خون كمتر به او برسد ، غذا كمتر به او برسد ، درنتيجه كم كم ضعيف میشود . زنده است ولی تدريجا كوچك و كوچك میشود .اين به علت بيماری است ، گاهی هم به علت اينكه مورد نياز نيست طبيعتبه او مدد نمیرساند مانند موش كور ، او چون در زير زمين زندگی میكند ،چشمش باز نيست و به اين چشم احتياج ندارد و كار نمیكند . برای طبيعتنشانه اينكه عضوی مورد نياز نيست وقتی كار نمیكند طبيعت ديگر به اوتوجه نمیكند و وقتی توجه نكرد و غذا به او نرساند عضو كم كم ضعيف میشودو از بين میرود . اين خاصيت هدفداری حيات است كه هر عضوی كه كار بكند فورا آنرا باشرائط مورد مواجههاش متناسب میكند . دست كسی كه جز با قلم كار نداردآنقدر نازك و ظريف است كه اگر يك خار كوچكی به آن بخورد ناراحتمیشود ولی آن هيزم شكن كه احتياج به دست محكم و سخت دارد ، دفعات اولكه يك خار بدستش میرود او هم ناراحت میشود ولی در دفعات بعد بتدريجطبيعت به مواجهه با اين مشكل بر میخيزد و ديواری از پوست كلفت دردستهای او به وجود میآورد كه ميخ هم در او اثر نمیكند . اين يك عكسالعمل درونی است در موجود زنده كه خود را برای مبارزه و مواجهه با شرائطمختلف آماده میكند ، در حالی كه اگر ما يك پتك را صد سال روی سندانبكوبيم نه در سندان عكس العملی در جهت آماده شدن برای اين ضربه ديدهمیشود و نه در پتك . |