در جنس است يا در نوع يا در شخص . اينها همه اقسام وحدت مستفاد از غير است ، چون گفتيم وحدتی كه مستفاداز غير نيست فقط وحدت باريتعالی است . بعد میگويد : " انما شرف كلموجود . . " . ، اين در واقع بر میگردد به اينكه وحدت به وجود برمیگرددو كثرت به عدم ، هر چه كه جنبه وحدت در يك موجود بيشتر باشد او اشرفاست و هر چه كه جنبه كثرت در او بيشتر باشد عدم بيشتر در او راه يافتهاست . تا اينجا مسائل مربوط به وحدت بود ، يعنی اين مسأله در واقع از مسائلیاست كه در فلسفه اولی در باب كثرت و وحدت بحث میكنند . عدد و معدود در فلسفه فيثاغورث " ثم ان لفيثاغورث رأيا فی العدد و المعدود قد خالف فيه جميعالحكماء قبله ، و خالفه فيه من بعده ، و هو أنه جرد العدد عن المعدودتجريد الصوره عن الماده ، و تصوره موجودا محققا " . اين رأيی است كه به مسأله طبيعيات میخورد ، عدد را از معدود جدا كردهو برای خود عدد استقلال و اصالت قائل شده و بلكه مدعی است كه عدد استكه معدود را میسازد نه معدود عدد را . او اصلا خود عدد را بصورت يكموجود مستقلی كه از خودش تحقق دارد برايش اصالت قائل است ، همانطوریكه ما در باب صور برای آنها اصالت قائل هستيم . " وقال : مبدأ الموجودات هو العدد ، وهو أول مبدع أبدعه الباری تعالی: فأول العدد هو الواحد ، وله اختلاف رأی فی أنه هل يدخل فی العدد أم لا ،كما سبق . و ميله الاكثر الی أنه لا يدخل فی العدد، فيبتدیء العدد من اثنين" . اول مبدعی كه واجب تعالی ابداع كرده عدد است . و اول عدد ، عدد واحداست . بعد ، راجع به اينكه آيا واحد خودش هم عدد است يا نيست ،شهرستانی میگويد مثل اينكه در رأی او ترديدی هست . از بعضی حرفهای اوظاهر میشود كه واحد خودش داخل در اعداد نيست ، ولی از بعضی آرائش ظاهرمیشود |