غايت باشد يا ضرورت ) لازمه اين مقدمه رسيدن به اين نتيجه نباشد . قهراشیء ممكن بدون علت نمیشود . و در جائی كه ترتب نتيجه بر مقدمه ضرورتاست در آنجا كسی بخت يا اتفاقی را بعنوان عامل نمیشناسد . شيخ پس از نقل اقوال مقدمهای را ذكر میكند كه ما قبل از اينكه اينمقدمه را ذكر كنيم مطلبی را بيان میكنيم كه برای مقدمه شيخ هم مفيد است. و آن اينست كه : گاهی يك نتيجهای مترتب بر يك مقدمهای است ولیمترتب بر طبيعت كلی اين مقدمه است به ماهوهو ، لازمه ماهيت اين مقدمهاست ( نه ماهيت به اعتبار بحث اصالت ماهيت يا وجود بلكه به معنیماهوهو ، يعنی لازمه وجود اين مقدمه است ، يعنی وجودش از آن جهت كهمصداق اين نوع است ) مثل اثری كه بر وجود انسان مترتب میشود از آن جهتكه انسان انسان است ، يعنی بر وجود الانسان بما هو الانسان يك سلسله آثارمترتب است . حالا آن آثار از قبيل غايت باشد يا از قبيل ضرورت ولیبهرحال بالضروره اين آثار بر وجود اين طبيعت مترتب است . آثاری كه بر مثلث بما هو مثلث مترتب است ، بر دايره بماهو دايرهمترتب است ، بر درخت بما هو درخت مترتب است . ولی همه آثار اشياءآثاری نيست كه بر وجود آنها بماهوهو مترتب باشد . ممكن است از يك شیءبنابر اصالت وجود ، اثر وجود شخصی و اثر وجود فردی بروز كند ، يعنی اينفرد از اين جهت كه اين فرد است دارای اين اثر باشد نه از آن جهت كهطبيعت است و لازمه طبيعت است و لا ينفك از طبيعت است . پس اين جور است كه میگوئيم كه در مثالی كه الان ذكر كرديم میگوئيم ازتهران حركت كردم و به قم رسيدم . رسيدن به قم لازمه طبيعت كلی اين حركتخاص است ، اختصاص به اين زمان و مكان ندارد . يعنی ما اين مسافت راكه در نظر بگيريم ، اين مبدأ را |