بر انسان بخاطر يك امر اعم از انسان يعنی حيوانيت است . و اما "خندان بودن " كه عارض بر حيوان میشود چگونه است ؟ آيا از آن جهت كهحيوان ، حيوان است ، " حيوان " خندان است ؟ نه ، بلكه حيوان از آنجهت كه انسان است خندان است . در اينجا عروض به سبب يك امر اخص ازمعروض است . اكنون عروض " و ضاحك " را بر انسان در نظر میگيريم .در اينجا عارض به سبب يك امر مساوی با معروض عارض شده است . عروض" ضاحك " بر انسان بخاطر حالت ديگری است و آن حالت تعجب است . تاامری اعجاب انگيز نباشد خنده حاصل نمیشود . انسان چون تعجب كننده استخندان است . " انسان " و " متعجب " مصداقا مساويند . پس ضحكعارض برانسان میشود به علت يك امر مساوی با انسان . اساسا شرط فصل اين است كه واسطه نداشته باشد نه لامر اعم ، نه لامر اخص، نه لامر عارض مساوی ، يعنی از چهار حالت عروض كه قبلا ذكر شده هيچيكاز حالات دوم و سوم و چهارم نباشد بلكه لذاته باشد يعنی حالت اول . بلیممكن است شيئی عارض شیء ديگر بشود لامر اخص ، و اين شیء عارض فصل همباشد ولی فصل بعيد است نه فصل قريب . فصل قريب ، يعنی فصلی كه محصلجنس قريب باشد ، اما اگر محصل جنس بعيد باشد آنگاه فصل بعيد است .مثلا در مورد " جسم " و " نامی " ، نامی فصل قريب جسم میشود اما درمورد " جسم " و " ناطق " ، ناطق فصل بعيد جسم میشود . ناطق عارض جسممیشود لانه انسان ، اما فصل قريب جسم نيست و فصل بعيد جسم است .مرحوم آخوند ده ضابطه را برای تميز فصل از غير فصل ذكر كرده است كهبسياری از آنها در كلمات خود شيخ هم هست . برخی از اين شرايط عبارتنداز : 1 - شرط اول : اينكه مقسم جنس باشد . البته مقصود از اين مقسم بودن آنمعنی اصطلاحی كه در مورد فصل گفته میشود نيست ، بلكه مقصود اين است |