يكون متناهيا ، أو غير متناه ، فان كان غير متناه ، وذلك يلحقه لانه مجردطبيعه ، كان حينئذ كل بعد متناه ، و ان لحقه لانه مجرد عن الماده كانتالماده مفيده للحصر والصوره ، و كلا الوجهين محال . . . نظر افلاطون درباره بعد مجرد از ماده گفتيم كه اصل بحث درباره مطلبی است كه مثل افلاطونی خوانده میشود . درعين حال شيخ عقايد ديگری را كه ممكن است مبادیء اين عقيده افلاطونبودهاند ، ذكر كرده است . شيخ بدون اينكه اسم ببرد گفتند كه كسانیبودهاند كه مدعی شدند كه تعليميات يعنی معانی رياضی ( 1 ) غير مادیهستند وپاورقی : > مثل هوای اطرافش ، همه با هم حركت میكنند و با يكديگر مكانشان راتغيير داده و به فضای ديگری میروند ؟ و آيا معنای حركت اينست كه يكجسم مقداری از اين فضا را كه پر كرده بود تدريجا ترك میكند و به فضایديگری و جای ديگری میرود ؟ يا نه ، اصلا فضائی وجود ندارد ، اين دست مناست كه اين فضا را الان بوجود آورده ، و وقتی كه دست من حركت میكندبلافاصله هوا جای او را پر میكند و هيچ خلای رخ نمیدهد ، يعنی هوا آن فضارا بوجود آورده است ، و الا فضائی ماورای هوا و دست ما وجود ندارد ؟بنابراين نظر معنای حركت رها كردن فضائی و گرفتن فضای ديگر نيست ، بلكهمعنايش اين است كه يك جسم محيطی را رها میكند و محيط ديگری را میگيرد. بنابراين نظر مكان جسم من يعنی سطحی كه بر جسم من احاطه كرده ، كه اينسطح مثلا الان هوا است . تغيير مكان دادن چيست ؟ يعنی سطح دست من آنسطحی را كه بر او احاطه كرده تغيير دهد و با سطح ديگری تماس پيدا كند ،نه اينكه فضائی را رها كند و فضای ديگری را اشغال كند ، خود جسم فضا استكه دارد حركت میكند . شيخ میگويد كه افلاطون معتقد نيست به اينكه تعليميات هم میتوانند يكحقيقت مجردی داشته باشند . او به بعد قائم بالذات و فضای مجرد و مثالیعقيده ندارد . اما شيخ اشراق و اتباع او قائل به اين مطلب هستند . ولیشيخ میگويد كه افلاطون به چنين چيزی قائل نيست . يعنی شيخ میخواهد بگويدكه اگر افلاطون برای صور تعليميه حقيقتی قائل میشد حتما به اين مطلب همقائل میشد . 1 - رياضيات از ماده رياضت است و رياضت يعنی ورزش . قدما معتقدبودند كه هر كسی كه میخواهد فلسفه تحصيل كند و علوم عقلی بياموزد لازماست كه اول رياضيات را بخواند ، زيرا رياضيات ورزش ذهن است . چونرياضيات هم برهانی است و هم سادهتر است و ذهن با طرز اقامه > |