يعنی از دو مقوله باشند دليلی ندارد كه اجتماعشان محال باشد ، اينها بايكديگر قابل جمع هستند . مثلا سفيدی و سياهی كه از مقوله كيف هستند باعدد كه از مقوله كم است قابل جمع است . يك سفيدی میتواند پنج سانتيمتردر پنج سانتيمتر يا دو سانتيمتر در دو سانتيمتر باشد . اينها با اينكه درجنس اعلا با هم اختلاف دارند ميانشان تقابل نيست . حتی دو چيز كه بايكديگر در جنس بعيد اختلاف دارند و در جنس اعلا يكی هستند باز هم بايكديگر جمع میشوند . مثلا سفيدی و سياهی كه از كيفيات مبصره هستند باكيفيات مختصه به كم يا كيفيات نفسانی قابل جمع هستند . كيفيت فی حدذاته ابا ندارد كه با كيفيت ديگری جمع بشود ، اگر هم مثلا علم و لذت واينها با سفيدی و سياهی جمع نمیشوند به دليل ديگری است . شاعر اينها راجمع كرده و مثلا گفته نگاه قرمز و نگاه سبز ، كه البته اينها در واقع بايكديگر جمع نمیشوند [ ولی به دليل خاص خود ] . آن دو امری كه با يكديگر قابل جمع نيستند عبارتند از دو چيزی كه درجنس اعلا و حتی جنس قريب با يكديگر شريكند و فقط در فصل قريب بايكديگر اختلاف دارند . اينها محال است كه با يكديگر جمع شوند . البتهاين تضاد در اموری است كه حال در ماده باشند ، يعنی حالت شیء ديگرباشند . میگويند اگر دو امری بخواهند در يك شیء حلول كنند در صورتی كهدر جنس قريب مشترك باشند و در فصل قريب اختلاف داشته باشند ، محالاست كه با هم در آن جسم جمع شوند . بنابراين برف و آتش دو امر متضادنيستند ، زيرا نه برف حال در شیء ديگر است و نه آتش . برف و آتش دوجوهر مختلف هستند . سفيدی و سياهی هر دو در جنس قريب كه لونيت استبا هم شريكند و در فصل اختلاف دارند . تكعب و كرويت نيز حال در مادههستند و صفت ماده میباشند ، جسم است كه يا مكعب است يا كره . هر دو |