اين موجود احساس میكند ، اين احساس تحت تأثير عوامل محيط خارجی انجاممیگيرد . فلسفههای امروز تقريبا چنين بيانی دارند . اينها منكر صور نوعيهو قوای درونی آن كه قدما بدان معتقد بودند میباشند . و اگر اين صور نوعيهكه به ماده اضافه میشود نباشد لذا تمام مواد عالم با هم مساویاند ، پسديگر درونی وجود ندارد . . . 2 - فرض ديگر اين است كه تصور كنيم كه همه اين حالات ، منشأش قوایدرونی خود آنها يا صور خود آنها است . مثلا در جواب اينكه اين شخص چراكوتاه است يا سفيد است يا . . . بگوئيم زيرا نفس او ، چنين اقتضا كردهاست . او را جدای از محيط دانسته و هر چيزی را وارد از خودش بدانيم .3 - فرض سوم اين است كه خواص اشياء بر دو گونه است : بعضی از خواص، ناشی از انفعالات ماده شیء است كه از اين جهت ، شیء تحت تأثير عواملخارجی قرار داشته و به حالت پذيرش و انفعال ماده مربوط میگردد . مثلاماده از جهت اينكه منجمد باشد يا غير آن ، سفيد باشد يا سياه ، بخودیخود بی تفاوت است . علل خارجی است كه میآيد و آنرا چنين و چنان میكند. . . ولی بعضی از آثار و صفات هم هست كه ناشی از جنبه انفعالی مادهشیء نيست . . . بلكه بعقيده اينها يعنی اين فلاسفه در يك طبيعت هميشه دو جريان وجوددارد . بعقيده اينها هر شیء يك صورت نوعيهای دارد و يك حركتی دارد بهسوی يك غايتی كه آن غايت برای اين شیء از نوع صور است . مثلا نطفهانسان از اول بسوی نفس ناطقه پيش میرود . صورت انسان چيزی است كهاستعدادش در اين نطفه است ، فعليت خود اين نطفه بنحوی آنرا بسوی غايتكه صورت نفس ناطقه است میراند . شيخ میگويد يك شیء كه بسوی غايت خويش میرود در ضمن اين حركتمصادماتی دارد ، با محيط و علل خارجی برخوردهائی دارد كه اين برخوردهاهزاران اثر روی اين شیء میگذارند اما بر روی غايت اثری ندارند . . .اكنون میتوانيم ملاك تميز فصول را از غير فصول بيان كنيم و آن اينكه فصولآنهائی هستند كه در مسير اصلی طبيعی شیء واقعند . ولی عوارض ديگر يعنیآثار |