نفی هوهويت در فلسفه امروز غرب امروزيها كه روی هوهويت انگشت گذاشتهاند روی همين قسمت كه حمل قطعاصادق است ولی مفيد نيست انگشت گذاشتهاند و گفتهاند كه چنين حملی صادقنيست . اينست كه برايشان مسألهای شده است . حالا ببينيم از كجا به اين نتيجه رسيدهاند ؟ چطور شد كه اينها يك مرتبهبر ضد اصل هوهويت قيام كردند و بطور كلی اين اصل را كه از اصول مسلممنطق و فلسفه قديم شناخته شد بر غلط بودن و منسوخ بودن آن فتوا دادند واعلام كردند كه معلوم شد كه اصل هوهويت يكی از دروغهای بزرگ دنيا است ،همين كه هر چيزی خودش خودش است . عرض كرديم حكما وقتی از هوهويت و انواع آن بحث میكنند [ از حمل شیءبر خودش بحث نمیكنند ] نه از باب اينكه حمل شیء بر خودش غلط است ،بلكه از باب اينكه حمل شیء بر نفس مفيد نيست . آنها درباره حملهایمفيد بحث میكنند . و الا قدر مسلم اينست كه در اين منطق و اين فلسفه اصلهوهويت اصل معتبری است و سلب شیء از نفس را امر محالی میدانند . اينفكر كه امروز پيدا شده و ظاهرا اول بار به وسيله هگل مطرح شده از اينجاناشی شده كه گفتهاند هوهويت و نيز اصل امتناع جمع ميان نقيضين از اصلثبات ناشی شده است ، يعنی فكر كردند كه چون قدما در هستی و طبيعت قائلبه ثبات بودند ، از اين جهت از يك طرف قائل به امتناع جمع مياننقيضين شدند و از طرف ديگر به اصل هوهويت . ولی بنابر اصل حركت ، چونهر چيزی در حال حركت است ، لازمه حركت اين است كه هر چيزی در هر لحظههر چه هست در لحظه ديگر غير خودش است ، يعنی خودش خودش نيست ، عدمخودش بر خودش صادق است . البته اين لحظه هم كه ما میگوئيم به اين معنانيست كه در يك لحظه خودش است و در لحظه ديگر چيز ديگر ، مثل آناتی كهمتجاورند و كنار يكديگر قرار گرفتهاند . بلكه طبيعت حركت اينست كه هرچيزی در همان حال كه خودش خودش است خودش خودش نيست كه ما در مقالهاصل تضاد گفتهايم و تا اندازهای و به |