شيخ میگويد : كلی بودن همان قابليت تطبيق آن تصور با كثيرين است .مثلا خود تصور تصور ، نسبت به تصورات ديگر كلی است ، و آن تصورات (مثل تصور انسان ، بقر ، شجر و . . . ) نسبت به آن جزئی هستند .گفتيم كه اين حرف صحيح نيست . مسئله مهم در كلی جامعيت كلی است .عمده اين است كه وقتی ذهن ما كلی را تصور میكند در آن واحد جميع افرادرا تصور میكند . اشتباه است اگر تصور كنيم جزئی يك صورت است ، كلی هممثل يك صورت است منتها اين يكی قابل انطباق با افراد كثير است ، واينكه فكر كنيم مرتبه و مقام ايندو يكی است ! [ خير ، اينطور نيست ] ،میشود تصور كنيد مدرسه را ، میتوانيد تصور كنيد تصور تصور مدرسه را و . .. يا تصور كنيد علم خود را و علم به علم خود را ، و علم به علم به علمخود را . تفاوت ميان كلی و جزئی ، و كل و جزء " كلی و جزئی " در ميان مفاهيم است . كلی اصولا در ذهن است . ولی "كل " ممكن است يك مفهوم باشد كه كل است و اجزای آن هم از سنخ مفهومباشد ، و نيز ممكن است كه اساسا " كل " يك امر خارجی و عينی باشد .مجموع اجزاء را " كل " گويند . از اين روست كه " جزء " هميشه تقدم |