پس فرد ، مقدمه است برای نوع ، يعنی از باب ضروری قسم اول از سه قسمامر ضروری سابق الذكر است . پس غايت كه وجود نوع است حاصل است و آنغايت ، ديگر غايت ديگری نمیخواهد . 2 - جواب ديگر اين است كه ممكن است كسی بگويد غايت ، " لا تناهیافراد " است . غايت اين است كه طبيعت آنقدر كه استعداد دارد صورتافراد را بپذيرد ، آن صور ايجاد شوند . به اين معنی همه اين افراد درعرض هم و با هم ، هدفند . هدف ، افاضه وجود است به كل اين افراد . پساينجا ديگر مسأله غايتی پس از غايتی نيست ، هدف ، فرد نيست ، لا تناهی، غايت است ، و ديگر لا تناهی بعد از لا تناهی نيست . 3 - جواب سوم شيخ اين است كه دو چيز را در اينجا نبايد با يكديگراشتباه كرد : يك وقت بحث ما در غايت طبع الكل است و يك وقت بحثما درباره طبيعت جزئی است ، كه اين دو در طول يكديگرند . طبع الكل ،مدبر اين عالم و مفيض صورت است . اين كه گفتيم هدف ، لاتناهی افراداست اين غايت طبع الكل است ، اما يك فرد هم غايتی دارد كه غايت اوبقاء خودش است . غايت طبيعت جزئی فقط خودش است . 5 - مسأله حركت فلك : از ديگر اشكالاتی كه بر نظريه غايت واردكردهاند مسأله حركت بی نهايت است كه مثلا در مورد حركت فلك بنا برعقيده قدما وجود دارد . قدما يك حرفی داشتند كه حركت دوری نمیتواندمبدأش يك طبيعت بسيط غير شاعر باشد، چه اين اقتضای حركت مستقيم دارد.پس مبدأ حركت دوری يا يك شعور است و يا تركيب چند حركت و طبيعت .در باب فلك چون نمیتوانستند طبايع مختلف فرض بكنند لذا قائل بهمبدأ شعوری و ارادی در حركت فلك بودند . شيخ میگويد : حركت فلك يكحركت واحد است و دارای غايت واحد . بعد سؤالی كه مطرح میشود اين استكه غايت اين حركت |