خودش هيچ غرضی كه به خودش برگردد نداشته باشد ، انگيزهاش فقط و فقطخير رساندن به ديگران باشد . اما حرف شيخ هيچيك از دو مكتب بالا نيست . حرف او اين است كه برایفاعلهای بالقصد مانند انسان ، فعل خالی از غرض نيست ، غرضی كه به اوبرگردد ولو اين غرض يك مسأله معنوی باشد . پس اگر فاعل بگويد كهانگيزهاش خير رساندن به مردم است او الزاما دروغ نمیگويد ولی در طولاين انگيزه ، انگيزه ديگری وجود دارد . او چون خير رساندن را دوست داردو از آن لذت میبرد پس يك انگيزه معنوی دارد . شيخ میگويد در ذات واجب كاری نداريم ( كه انگيزه زائد بر ذاتنمیتواند باشد ) و نيز به موجودات بلاشعور كاری نداريم ولی در موردانسان كه فاعل بالشعور و بالقصد است حتما غرض وجود دارد . برخی پيرو مكتب اصاله اللذه هستند يعنی معتقدند كه انسان هر كاری رابرای خودش انجام میدهد ، برای اينكه لذت برد . عدهای ديگر منكر اينمطلب میشوند و میگويند ممكن است انسان كاری كند كه لذتی به غير برسد ويا المی از غير رفع شود . اما مكتب سومی هم وجود دارد كه میگويد : اگرمقصود از اصاله اللذه اين است كه انسان هر كاری را كه انجام میدهد برایاين انجام میدهد كه مستقيما از اين كار خودش لذت ببرد ، ما اين را قبولنداريم ، ولی اگر حوزه لذت را بالا ببرد و بگويد نه ، ممكن است انسانكاری كند كه ديگری لذت ببرد منتها لذت میبرد از اينكه ديگری لذت ببردو . . . ، ما اين را قبول داريم . آن وقت مراتب زير را میتوان تشخيصداد : 1 - انسان پائين طوری است كه فقط لذت میبرد از كاری كه مستقيما برایخودش منفعت دارد . . . ( مرحله حيوان ) . 2 - لذت بردن از لذت بری ديگری و . . . ( مرحله فوق حيوان ) .3 - لذت بردن از متألم شدن غير و متألم شدن از لذت بردن غير كه ديگردر حيوان اينگونه عقدهها وجود ندارد . شخص حسود الم و دردش اين است كهچرا به ديگری خير رسيده است . ( مرحله دون حيوان ) . |