چهره ديگری از خود او است . . . اينها مجموع مسائلی است كه ما بايد تدريجا در اينجا بدست آوريم . اينرا هم اضافه كنم كه برای بدست آوردن افكار افلاطون خوشبختانه كتابهایزيادی از متن كتب اصلی او ترجمه شده كه میشود افكار او را از آن كتابهابدست آورد . ديگر اينكه برای بدست آوردن ريشههای افكار افلاطون بايدافكار فيثاغورث و فيثاغورثيها را بدست آوريم ، گفته میشود كه حتی نظريهمثل را هم شايد [ از آنها گرفته باشد ] . فيثاغورث مسلم است كه افكارشبيشتر جنبه عرفانی و بلكه جنبه دينی و مذهبی داشته و در زمان خودش مثليك پيامبر اتباعی داشته اين احتمال هم میرود كه او پيغمبر بوده باشد ،حتی كرامات و معجزاتی به او نسبت دادهاند حتی از ارسطو نقل میكنند كهبا نظر تأييد كراماتی از فيثاغورث نقل میكند و در مقام توجيه آنهابرآمده است . حالا اينها را به صورت صددرصد نمیشود گفت و ما بصورتاحتمال بيان كرديم . و تازه فيثاغورثيها خود مدعی هستند كه افكارشان رااز او رفئوسيها كه حدود 100 سال قبل از فيثاغورث [ بودهاند گرفتهاند ] .میگو يند كه افكار اورفئوس همهاش دينی بوده و در مورد آخرت و تزكيهنفس تعليماتی از او نقل میكنند كه اين تعليمات شبيه به تعليماتپيامبران است . میگويند كه فيثاغورث افكارش را از اورفئوس گرفته است. به اين ترتيب فلسفه افلاطون ريشهاش به فلسفه فيثاغورث میرسد و فلسفهفيثاغورث هم به اورفئوس ، و اين دو فلسفه هم ريشه در مشرق زمين دارند .فيثاغورث و اورفئوس هر دو افكارشان را از شرق گرفتهاند . مخصوصافيثاغورث . . . كه میگويند به مشرق زمين آمده و 20 سال در مصر بوده وحتی میگويند به ايران هم آمده . پس احتمال دارد كه افكار عرفانی خود رااز مشرق زمين گرفته و بعد به سرزمين خود برگشته است . بهر حال بايد راجعبه ريشه اين افكار بعد از افلاطون هم بايد مطالعه شود . و مخصوصا آنچهبرای ما از نظر فلسفه مهم است اين است كه شيخ اشراق كه اين فكر را درايران احيا كرد آيا تحت تأثير عرفا بوده يا اينكه افلاطون واقعا چنانعقيدهای داشته است . |